۲۴ ساعت

05 فوریه
بدون دیدگاه

موسیقی معاصر افغانستان

مصدق پارسا

موسیقی معاصر افغانستان و فصل شباب، صدیق شباب

تاریخ نشر  یکشنبه ۱۶دلو۱۳۹۰ –  پنجم فبروری۲۰۱۲   

موسیقی در افغانستان، در کنار بسیاری از عرصه ها و بستر های که هنوز فرصت پرداخت، نقد و تحلیل در مورد آن ها فراهم نشده، در حالی بارزترین پدیده است که از کودک تا نوجوان و از جوان تا کهن سال افغانستان به گونه ی به این پدیده محبت می ورزند، و خواسته های درونی شان را در آیینه ی صدا ها و ادا های هنرمندانی از تبار و مردم خودشان با زبان های مادری و یا هم غیرمادری شان به جستجو می نشینند، اما با این همه علاقه ی که نسبت به موسیقی در این دیار وجود دارد، در سطوح فرهنگی حد اقل کمتر شاهد آن بوده ایم تا قلم به دستی در پیوند به اثر هنریی چیزی بنویسد، کم و کاست، یا هم زیبایی و فزونی یک اثر هنری- موسیقایی را بنمایاند و راه را برای چنین فرهنگی به سهم خودش هموار کند؛ و حزن انگیز تر این که هنوز نوع دید بسیاری از کسانی که دعوای روشنگری، روشنفکری و تفکر مدنی را به سر می پرورانند نسبت به جامعه هنری و موسیقی افغانستان، سخت عدالت ناباورانه و خرد ستیزانه است و کم نیست کسانی که با نام های این و آن به حق این رسالتمندان توهین روا می دارند و تحقیر می کنند، چه این که حتا در نزدیک به ۹ سال پسین پس از تحولات در افغانستان، وزارت فرهنگ کشور به مثابه پاسدار فرهنگ و هنر کوچکترین حرکتی که نشان دهنده ی توجه بنیادین چه که حتا نمادین بوده باشد را، از خود تبارز نداده است و گامی دلخوش کننده ی بدان راه ننهاده است.

بیگانه اگر ظلم و جفا کرد عجب نیست

از غفلت و بی مهری یاران گله دارم

اما با این همه هستند کسانی که با درک انتخاب گزینه های فرهنگی به مثابه یکی از راه حل های مشکل افغانستان در بُعد درون افغانستانی، با علاقه ی تمام برای همبستگی اقوام، وحدت، برابری و برادری مردمان این جغرافیا، قلم به دست دارند، با زبان های ملی و بومی این کشور شعر می گویند، داستان می نویسند و در گستره ی بزرگتر حنجره های زیبای شان را به خاطر تحقیق این مأمول ها، صادقانه و دور از هر غل و غشی به خدمت می گذارند و سرود می خوانند؛ که یکی از این چهره های دوست داشتنی، هنرمند جوان کشور آقای صدیق شباب است، او هر از گاهی به نمایش گذارده است که نه برای یک قوم و یک زبان که برای همه ی اقوام و همه ی زبان ها، توانایی های خودش را به کار می ببنند و همچو یک هنرمند ملی به آفرینش آثار هنری، دلیرانه گام بر می دارد و جسورانه قافله ی هنرموسیقی را به پیش می راند.

تازه ترین آهنگ صدیق شباب را یک شبکه ی بین المللی افغانستان هفته ی پار نشر کرد و پس از آن چند شبکه تلویزیونی دیگر به نشر آن مبادرت کردند، و ممکن تا حالا دوستان فراوانی آهنگ، ” وطن” صدیق شباب را که کمپوزی بر یک شعر زیبایی از سمیع الدین افغانی است، دیده و شنیده باشند، که بدون شک جای بحث و تأمل فراوانی دارد و من افتخار خواهم داشت اگر از نخستین کسانی باشم که در مورد این آهنگ می نویسم، و به دید خودم بر گوشه های از این آهنگ که حد اقل به من جذابیت خاص داشته است می پردازم :

۱- هر اثر هنری در حقیقت ترکیبی از لطایف و بدایعی است که یک هنرمند با توانایی های منحصر به فردش آن را جمع می بندد و مولفه های تشکیل دهنده ی آن را با ظرافت تمام در کنار هم ردیف می کند. در این آهنگ صدیق شباب، انتخاب شعر آقای سمیع الدین افغانی شاعر گرانمایه کشور مان که همیش با دید ملی گرایانه ای شعر سروده است، واقعآ از ممیزه های بسیار برجسته به نظر می رسد. شاعر با زبان پشتوی روان ناگفتنی های دلش را بر روی کاغذ ریخته و امید های پیچیده در یأس برخاسته از وضعیت موجود افغانستان در چند دهه ی گذشته را، در قالب یک شعر آورده و به خورد خوانندگانش داده است.

وقتی شاعر این گونه می آغازد :

د وطن په یاد

پــــه وطـــن موجوړماتم دی

تــورتمونو کې مو شپی دی

دا د کـــــوم ظــــــــالم له لاسه

چه ظلونو کی مو شپی دی

ګـــران وطن راته سوراورشو

د دوزخ لمبی تری خـــیژی

بــــل محشر ته حاجت نه شته

قیامتونو کې مو شپی دی

دا د کوم ظالم له لاسـه

چی ظلمونو کې مو شپی دی

دنیا توله راته خاندی

موږ په چیغو چیغو ژاړو

څه سپین سترګې دنیاګۍ ده

سیاستونو کی مو شپی دی

دا د کوم ظالم له لاسه

چـی ظلمونو کی مو شپی دی

معلوم است که او از آنچه بر کشورش روا داشته اند، سخت نا راضی است و آینده ی را نیز مبهم می نگرد، او وقتی می سراید که ” دنیا همه بر ما خندد و ما بلند فریاد می زنم و می گیرم” دیگر نمی شود از این واقعیت فرار کرد و روی گواه های تاریخ را با جعل سیاه نمود که همیش رهبران جهان زیرکانه، در خفا و در آغوش هم از نفاقی که میان ما افگنده اند، خرسند اند، و دمی که ما با هم و بی هیچ دلیل منطقی با هم می جنگیم را غنمیت شمرده اند. و یا هم در مصرع های اولی هنگامی که فریاد می زند که دیگر نیاز به قیامت و محشر نیست، زیرا ما خود آتش گرفته ایم، روشن است که درد های همگانی مردمان این جغرافیا از حنجره شاعر برون زده است و نتوانسته مانع آن شود، زیرا او صادقانه به شعر فکر کرده است.

۲ – با این که این شعر این آهنگ، نزدیک به ۱۴سال پیش سروده شده است، اما انتخاب این شعر برای یک کمپوز استثنایی، تراژیک و درد آور از سوی آقای صدیق شباب، هنوز ۱۴ سال پس نیز، سخت به جا و به موقع است و نشانگر حس بلند سیاسی این هنرمند است، زیرا اکنون هم در آن سوی خطوط منافع افغانستان، بازیگران کلان منطقه یی ولابی های قدرتگرای درنده خو، با دست نشانده های کم فهم نادان و سرسپرده های مزدور شان، کودکان ما را می کشند، آموزگاران ما را سر می زنند، به مکاتب مان آتش می فرستند، به هویت تمامی اقوام با شهامت مان در دشت های جنوب و اراضی شمال توهین روا می دارند، در شرق نفاق می کارند، و در غرب وحدت می سوزانند و هزاران ناروای دیگر می کنند که نه کتابی بر آن شهادت می دهد و نه مکتوبی گواه.

۳ – و اما اگر از شعر به کمپوز بیاییم؛ این جاست که توانایی های آقای صدیق شباب در ساخت موسیقی های تراژیک همسان با موسیقی های شاد و سرور افزا، روشن می شود، او تجربه ساخت این چنین آهنگ ها را در آلبوم جاودانه اش ( شوخک) به خوبی تمام به نمایش گذاشته، و این بار برای چندمین بار ثابت ساخته است که در میان بازار پُر از چهره های جوان و با استعداد موسیقی معاصر افغانستان – البته با این تعریف نمی شود چشم بر ایراد های موجود بر این بازار بست- ، مردی از شمار نخستینه هاست و جایگاه مشخصی برای خودش معین ساخته است. ریتم آرام و درد آور این موسیقی با راگ های بلند حرفوی موسیقی در میانه های آهنگ، نوع دید حرفوی شباب را به موسیقی به نمایش می گذارد، او با فریاد های پُر از تحص و غم، خواسته است ناگفته هایش را فریاد بزند.

۴ – و فراتر از کمپوز، همسان با شماری از آهنگ های صدیق شباب، در این آهنگ نیز کلک های هنرآفرین خالد کیهان موسیقی نواز توانای کشور در به کار بست بهترین موسیقی ممکن نقش اساسی را بازی کرده و موثریت ویژه ی خودش را داشته است.

۵ – سوژه ها برای تصویری سازی این آهنگ تا جای که صاحب این خامه اطلاع دارد، فکر شخص آقای شباب بوده است، و جالب این که کارگردانی برای ویدیویی سازی این آهنگ با کمال دقت و ظرافت صورت گرفته است و کاریست درخور تحسین و تقدیر و می شود گفت که این آهنگ را می توان با جرأت در جمله ی چند کلپ ویویدیی عالی و انگشت شمار در افغانستان به شمار آورد؛ زیرا هنرمند هر آنچه را خواسته است با صدا و شعر فریاد کند، به تصویر نیز کشیده است، بانوی محجب ولی پریشان و سرگردان در این ویدیو در حالی به زمین می افتد که دو جنرال ظاهراً خارجی می خندند و بعد از خشم همین بانو که می تواند نمادی از مادر وطن باشد، پا به فرار می نهند و دقیق این لحظات در کلپ آهنگ همین مصرع شعر را به تصویر کشیده که شاعر می گوید: ” دنیا توله راته خاندی

موږ په چیغو چیغو ژاړو

څه سپین سترګې دنیاګۍ ده

سیاستونو کی مو شپی دی

و یا هم چشمان بسته صدیق شباب در آغازین دقیقه این آهنگ در حالی که با دستان باز می خواهد راهی برای رفتن بیابد درست نشان دهنده وضعیت سیاسی است که ما و مردمان ما اکنون دارند تجربه می کنند، ما واقعاً نمی دانیم به کجا می رویم، سکان رهبری این ملک به دست چه کسی است، چرا در میان این همه ملت دنیا باید چشمان ما افغانستانی ها را باید بست؟ و چندین پرسش دیگر که می تواند در این اوضاع وارد باشد.

شباب، توجه خاصی به نماد افرازی آگاهانه و سیاسی در ویدیو سازی این آهنگ به خرچ داده است، انتخاب فضا برای ثبت آهنگ جداً استثنایی است، نور گونه ی بر رخ هنرمند در اتاقکی محقر، تاریک و ویرانه که همه نماد های از افغانستان است، می افتد که گویی از تنهایی روزنه ای این اتاق به زمین می آید و فقط پیام امید وار بودن به روشنی را با خود می آورد.

هنرمند درهر دو سوی صحنه هم به عنوان آواز خوان و هم به عنوان اداگر نقش های که خودش خواسته اجرا کند، موفق به در آمده است، طراحی لباس برای این کلپ حد اقل برای من که علاقه ی فراوانی به برخورد های حرفه یی سینمایی دارم، خیلی حرفوی می نماید و باور دارم از این بابت تا هنوز این همه ظرافت برای ساختن کلپ ویدیویی یک آهنگ در افغانستان، به کار نرفته است، آن هم در نوع تراژید.

ویدیوی آهنگ ” وطن” همانگونه که از تصویر چهره ی جذاب صدیق شباب در این سرود آغاز می شود، با تصویر چهره ی غمگین این هنرمند توانا به پایان می رسد، اما با این پیام که هنوز اگر از جا بر خیزیم و حرکت کنیم، روشنایی ها و سعادت در چند قدمی ماست و ما می توانیم به آن دست یابیم، ولو اگر چشم های ما در اولین برخورد حس غریبی و ناآشنایی را با روشنایی داشته باشد.

گام های استوار مردی با چهره ی غم آلود به سوی دری که از پس آن نور می تابد درست تصویر سازی برای آن چیزی است که در سطر های بالا آمده است و در آخرین لحظات این کلپ ویدیویی به خوبی تمام به تصویر کشیده شده است.

شاید پیش داوری های زیادی و نقد های فراوانی را این آهنگ بر تاباند اما آنچه می شود به عنوان سطرهای پایانی این نوشته نگاشت این که :

صدیق شباب دارد به ایده آل های خودش در عرصه موسیقی افغانستان می رسد، صدای جوان و رسا، استعداد کافی برای ساخت و پرداخت موزیک، تصویر سازی و کارگردانی های تخصصی از ویژگی های این هنرمند است و بدون شک او را تا جایگاه بی رقیب ترین هنرمند در نوع خودش بلند می برد، هنرمندی که برای زبان خودش، زبان مردم، وحدت و همبستگی اقوام، تلاش های فراوانی را به خرچ می دهد، و برای جاودانگی خودش سرمایه می گذارد و هزینه به مصرف می رساند و از فرصت ها استفاده بهینه را می کند، و بی هیچ شکی مردمان این دیار پاس او را خواهند داشت و ارجی بزرگ به کاری های سترگش خواهند نهاد، زیرا دانش و بخت در این عرصه او را یار و همکار است و فصل شبابش نیز رونق فراوانی یافته است.

و درست جمع آمد این توانایی ها در صدیق شباب یاد آور بیت های از یک غزل معروفی از حضرت حافظ شیراز است که می گوید:

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست

بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

توانایی هایش فزون باد و رونقش روز افزون.

http://www.youtube.com/watch?v=VMIA4e2iwcA

——————————-

مصدق پارسا

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما