۲۴ ساعت

25 نوامبر
بدون دیدگاه

باز گشت

نـوشتـه : سمیع الدین افغانی

باز گشت

داستان  کوتاه

قسمت پنجم
تاریخ نشر جمعه چهارم قوس ۱۳۹۰ –  ۲۵ نوامبر  ۲۰۱۱

سمیع الدین افغانی

سمیع الدین افغانی

شب بعد ازصرف نان نسیم موضوع را با مادرش چنین شریک ساخت :

مادر جان اګر فکرت باشد در راه در باره زندګی اینده ام چیزی ګفتین ؟

مادر ش جواب داد : بلی بلی بچیم خوب یادم است۰

نسیم : میخواستم برایت بګویم که شریک زندګی مه انتخاب کرده ام  و تا اندازه ی در این کار قدمی چندی برداشته ام۰

مادرش ګفت :بسیار خوب پس بګوبچیم که انتخابت  کی وکجا است ای عروس مقبول مه ؟

نسیم جواب داد: مادرجان  نامش نادیه است همان همصنفی ام ، اګر یادت باشه یک روز  باخواهرخوا ندهـایش  در خانه ما مهمان  بودند۰

مادرش ګفت  : بلی بلی شناختم دختری بدی نیست انتخاب خوبی است۰

نسیم ادامه داد: مادر جــان مـــه تصمیم دارم تـا شما بـــه خـــانه  شـان خواستګاری بروید، خانه ایشان  درین نزدیکی هـــا است وپـــدرش درینجا وظیفه دارد و نادیه نیز با فامیل شان درین شهر  زندګی میکنند.

مادرش ګفت  :درست اس بچیم ،مه همراه خاله ات فردا شـــب به خانه ایشـــان خواستګاری  میریم وتو هم؟

بلی مادر:فردا من هم به خانه جاویدایشان میروم  و شما را  به خانه  نادیه  جان شان میرسانم  ولی  مادرجان  فکرت باشه که۰۰۰

مادرش جواب داد:

بلی  بچیم  بـــیغم  باش مـــه کوشش خــوده میکنم اګر قسمت و نصیب بود همه ګپ ها جور میشه۰

نسیم به اطاق خوابش رفت ودرفکر فرورفت ،سوالات عجیبی   درذهنش خطورمیکرد۰

باخود میګفت : ایا پدر ومادر نادیه  درین مورد موافق خواهند بود ویاخیر ؟ نتیجه این کار چه خواهد شد ؟  وبـــه همین طـــرتیب ســـوالاتی زیادی  ذهنش ر امشوش ساخته بود۰

فرداعصرنسیم  مادر وخاله اش رادبه خانه نادیه شان رسانیدوخودش به خانه جاوید رفت ۰

مادرش زنګ دروازه را فشار داد۰

از خانه صد ای مادر نادیه شنیده شد که به نادیه صدا زد :

نادیه در را باز کن ببین کی است ؟

نادیه در را باز کرد دید مادری نسیم بازنی نا شناسی، نادیه از دیدن انها موضوع را درک کرد۰

به مهمانان سلام داد  وانها را به خانه دعوت  کرده  به مادرش صدا کرد:

مادر ،مادر مهمان است ، بیا که مهمان امده ۰

مادرش امد ومهمانان ناشناس را به سالون رهنمای کرد ۰

نادیه مادر نسیم  را به مادرش  معرفی کردو خودش به  اماده کردن چای به مهمانان مصروف شد ۰

بعد ازچند دقیقه پدر نادیه  نیز به خانه امدو مادر نادیه  از امدن مهمانان برایش اطلاع داد ۰

پدر نادیه به احترام مهما نان به سالون امده وبا انها احوال پرسی کرد۰

بعد از صرف چای مادر نسیم موضوع را با پدر ومادر نادیه در میان ګذاشت۰

مادرش را که قبلا نادیه فهمانده بود  بود راضی به نظر میرسید ولی پدرش چون از جریان خبری نه داشت  بعد از یک سلسله صحبت  ها چنین ګفت :

ما درین موردفکر کرده وتصمیم میګیریم  وبعدا از فیصله وتصمیم خویش شمارا در جریان خواهیم ګذاشت۰

پدر نادیه  به دلیل اینکه نسیم را ندیده بود واز طرفی هم نظری نادیه را در مورد نمیدانست از مهمانان معذرت خواست وچنین ګفـــت :

مه امشب به خانه معاونم میروم  و به ارتبات یکمقدار کار های مهم و رسمی  قبلا  با وی قـــرار ګذاشته ام ، البته نـــظر خـــود را درین موردهـــفته  بعدی بعداز مشوره  با فامیل به شما ابلاغ خواهیم نمود۰

پدر نادیه ازمهمانان رخصت ګرفته واز خانه بیرون شد وبه موتر نشست وبه دریور امرحرکت داد ۰

دریور به سرعت داخل جاده شدوبعد از طی مسافه یی سرعت موتر را زیـــاد ساخته و میخواست به طرف راست جاده براید، نا ګهان مـــتوجه شد که مـــوتر بار داری کلان از طرف مقابل به سرعتی زیاد وحالت غیـــر عادی به طـــرف انها در حرکت است۰

دریور با عجله خواست خود را به سمت راست سرک  نزدیک سازد ولی دید که موتر بار دار با انها نز دیک شده با سرعت ،مستقیم بـــه طرف انها درحرکت است که  بعد از چند ثانیه موتر بار دار موتر خورد را با پمپرش  زد ودر پهلوی سرک درجوی که اب ان خشک شده بـــود انداخت و خودبه درختی بزرګ  تصادم نمود۰

شیشه پیشرو موتر خورد شکسته ودریور زخم شدید برداشته بود، دستی چپیش  در زیری بادی موتر شده  ، حالت عجیبی  بود ،  مردم از هر طرف جمع شده بودند ۰

نسیم  که از خانه جاوید برامد و به طرف خانه نادیه شان در حرکت بود و در مورد اینده خودمی اندیشید و در فکر اینکه ایا مادرش توانسته است جواب مثبت به دست ارد ویا خیر ؟

وی در همین فکر  بود که  ناګهان متوجه شد  در پهلوی سرک ازدحام  مردم  است وقتی نزدیک  شد  دید که تصادم موتر است ۰

موترش را در نزدیکی پارک   کرد ۰ دید که حادثه خطر ناکی است  به دیدن این وضع همه چیز را فراموش کرد  وهر چه عاجل خود را به موتری خورد نزدیک ساخت ،به داخل موترنګاه کرد متوجه شد دو نفری که در داخل موتر هستند  وضع شان بسیار وخیم اســت از پای ودست دریــــور خون جریان دارد ومردی دیګری که  دریشی سیاه به تن داشت بی هوش ،   صورت و لباسش  با خون الو ده ګشته بود ۰  دستی چپی دریور در زیری بادی موتر شده وسرش زخم بردا شته  اســت۰

نسیم هرچه عاجل به کمک دیګران دست دریور را از زیــــری بادی موتر  رها نموده و وی را به موتری خود رسانیده دوباره خود را به زخمی دیګر رسانید ۰

بعدا بــــه کمک چند نفر مــــوتر را راست کرد ونفر دومی را به احتیاط از داخل موتر بیرون  ساخته ودر موترش جابجا نموده  به سمت شفا خانه شهر حرکت نمود  ۰

ادامه دارد

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما