۲۴ ساعت

09 اکتبر
۱ دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

تاریخ  نشر یکشنبه  ۱۸  میزان   ۱۳۹۵ –  نهم    اکتوبر  ۲۰۱۶ – هالند

حکایت  ۲۳۵

عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود

گر چنینی عاشقی  ور نیستی دیوانه ای

« سنائی »

تأثیر هنر

در زمان خلیفه عمر بن عبدالعزیز ( ۹۹ – ۱۰۱ ) کنیزکی موسیقی دان بنام سلامه در شهر مدینهء طیبه زنگی میکرد که گذشته از مهارت در نواختن عود و داشتن صدای خوش، از حیث زیبائی و دلربائی نیز شهرهء آفاق بود.

چون خلیفه شخصا مردی زاهد و پارسا بود، گماشتگان و والیان ولایات را نیز از میان طبقهء زهاد انتخاب میکرد و بکار می گماشت .

یکی از جملهء والیان زاهد منش که از طرف خلیفه برای فرمانروائی این شخص بعد از آنکه بمدینه وارد شد جماعتی از بزرگان اهل مدینه بدیدن وی رفتند و گفتند: 

در شهر ما یک عده مطرب و مطربه زندگی میکنند که ساز و آواز ایشان جوانان ما را از راه بیرون برده وشب و روز شان در همین کار سپری می شود، حکام و والیانی که پیش از این آمده بودند ، نتوانستند مردم را چنانکه لازم است براه زهد و عبادت رهبری نمایند زیرا خود آناندلبستهء نواهای طرب انگیز بودند . اگر تو میخواهی مردم را بطریق پارسائی هدایت کنی تا وقتی که این جماعت مطربان و مغنیان درین شهر باشند توفیق نخواهی یافت ، بنابر این نخست باید ریشهء غنارا بخشکانی!

والی این رأی را پسندید و امر نمود که اهل غنا ( خوانندگان و نوازندگان) سه روزه از شهر خارج شوند.

یک از اشراف شهر که هم از جملهء اهل صالح و تقوی بشمار میرفت و هم از دلدادگان موسیقی بود وابن ابی العتیق نام داشت ، در آن مجلس که این تصمیم گرفته شده بود ، حضور نداشت و برای کاری بخارج مدینه رفته بود و اتفاقآ روز سوم وارد شهر شد و پیش از آنکه بخانهء خود رود بخانهء سلامه رفت و این خبر را از او شنید و به بوی سفارش کرد که امر منصرف کند و از شهر خارج نشود شاید خودش بتواند والی را از این امر منصرف کند. سلامه هم تا هنگام شام صبر کرد و خارج نشد.

ابن ابی العتیق از نزد سلامه بر آمد و راه  دارالا ماره را در پیش گرفت و والی را دید و تهنیت و مرحبا گفت و اقدام وی را در اخراج اهل غنا از مدینه ستود و گفت :

این اقدام امین بالاترین کاریست که برای اصلاح حال مردم درین شهر صورت داده شده است. 

والی گفت :

بلی، من به این کار بنا به مشورت و توصیهء همشهریان تو اقدام کردم.

ابن ابی العتیق گفت :                                                                                              

خداوند ترا پاداش نیکو بدهد بسیار خوب کاری کردی ولی چه میفرمائی در بارهء زنی که صنعت و پیشهء او نوازندگی و خوانندگی است اما خودش قلبآ بآن رضایت ندارد و غالبآ وقت او به نماز و روزه و خیرات و میرات میگذرد و من از طرف او پیغام آورده ام که گفته است : بتو پناه میبرم و بدرگاهء تو روی می آورم.

والی گفت :

برای خاطر تو من آن زن را از دیگر همکارانش مستثنی می نمایم واجازه میدهم که در شهر بماند.

ابن ابی العتیق گفت :

اما مردم راضی نخواهد بود که او در شهر بماند. با این حال چه خوبست که اجازه بدهی تا یکبار بخدمت تو بیاید و سخن بگوید.

والی اجازه داد و سلامه را حاضر کردند.

ابن ابی العتیق باو سفارش کرده بود که در خدمت والی بسیار اظهارخضوع و خشوع کن و او نیز این سفارش را کار بست ! سلامه از ادبیات و اخبار و حکایات عرب ، مطالبی بیان کرد که موجب حیرت والی شد و او را بسیار خوش آمد. 

ابن ابی العتیق باو گفت :

برای امیر قرائت قرآن کن چیزی به لحن حدی بخوان .

او به لحن حدی شروع کرد و بر حیرت والی افزود و ابن ابی العتیق گفت:

ای امیر ، اگر خوانندگی او را به بینی وصوتش را بشنوی این بیشتر تعجب خواهی کرد.

والی امر نمود که ترانه و سرود بخواند.

سلامه به آهنگی دلنشین ، ترانه خواند ووالی که شیفتهء آن آواز شده بود، چند بار از جا بر خاست و نشست و عاقبت گفت :

بخدا سوگند که هرگز سزاوار نیست چنین گوهر بی مانندی از این شهر بیرون شود!

ابی ابی العتیق گفت :

مصلحت نیست که دیگران از شهر اخراج شوند و سلامه بماند.

والی گفت :

دیگران هم بمانند و خارج نشوند!

سلسله این داستان های جالب و حواندنی ادامه دارد….

 

یک پاسخ به “از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی”

  1. admin گفت:

    دوستان محترم و خواننده گان عزیز ، سلسله داستان های هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی تالیف شاد روان استاد علی اصغر بشیر هروی را درسایت خود تان ۲۴ ساعت فراموش نکنید و آنرا به دوستان تان هم ایمیل نمایید تا آنها هم از آن مستفید شوند. موفق وسلامت باشید مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما