۲۴ ساعت

01 دسامبر
بدون دیدگاه

در رسای ابوالفضل عباس !

 

زهره صابر ساجدی

زهره صابر هروی

زهره  صابر هروی

هفتم محرم الحرام  سال ۲۰۰۴

امریکا

در رسای ابوالفضل عباس !

تاریخ نشر  پنجشنبهدهم قوس ۱۳۹۰ – اول دسامبر ۲۰۱۱

خلق  و عالم   شنو از قصه جانکاه  کسی

کز دل سنگ بسی ناله  به کیوان نرسید

چه خیالات  خوشی کز ره مهر بست بدل

که  برد  آب  به  لب تشنه  دوران نرسید

در دلش بود  که  سیراب  کند   تشنه لبان

آه و افسوس که این خسته به ارمان نرسید

مهیا گشت به او آب حیات لیک ، چه سود ؟

آب اش  آمد به کف و لیک بر دهان نرسید

دستش  افتاد ز تن مشک به د ندان بگرفت

مشک  آکند ه ز  آب اش بهر طفلان نرسید

دست ببریده ولی مشک به دندان بگرفت

آه وحسرت که همان آب به یاران نرشید

با هما ضربه تیر مشک ز آب گشت تهی

برگ  خشکیده به سر منزل باران نرسید

آسمان سخت بفریاد شد از جور ( یزید )

آتش  خیمه گه عشق   به پایان نرسید

دیگر ( عباس ) نمی خواست نظر اندازد

بر ( سکینه ) که بکرد وداع به پیمان نرسید

گفت  این  جمله   که بیدین  جفا زد به تیر

مشک  بی آب من حیفا ، که شتابان نرسید

( زهره ) بر یاد فدایئ ( ابولفضل علی )

چه گریه ها که نکردی ، به آسمان نرسید

زهره  صابر هروی

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما