۲۴ ساعت

16 آوریل
۱ دیدگاه

اعتراف

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۸ حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اعتراف

زیباتری ز یاس و شقایق ، مشخص است

وز کاج‌های گلکده  فایق ، مشخص است

حتی  خدا  نموده  به  این حرف اعتراف

هستی تو برترینِ خلایق ، مشخص است

بی تو صدای عقربه  در گوش  من خلید

بی توبه من گذشتِ دقایق، مشخص است

هستی دلیل هستیِ من ، واضح است این

هستم به یک نگاه تو شایق، مشخص است

من آرزوی وصل تو را می‌ برم به خاک

من نیستم به وصل تو لایق، مشخص است

فنجان   چای  و  دفترِ اشعار و لفظ  یار

دل را در این میانه علایق مشخص است!

شد  دیده  خیس  درغم  دوریِ  تو ببین

درحلقه‌های برکه حقایق  مشخص است

روشن بوَد که هجرِ تو بر من چه می‌ کند

طوفان هرآنچه کرد به قایق، مشخص است!

حکمت هروی

۱۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

07 آوریل
۱ دیدگاه

ندامت

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ندامت

بس  ریخت  حادثات   شرر  در جوانى ام

چون لاله سوخت لخت جگر در جوانى ام

زان بار بى شمار که  گردون  به من نهاد

چون  ماهِ  نو  شکست  کمر در جوانى ام

آموختم   به   ورطه ى   محنت   شناورى

بگذشت  سیل  اشک ز سر در جوانى ام !

خشکیده   برگِ   گلشن  و  بارانِ  نو بهار

بودى  عذار  و  دیده ى تر در   جوانى ام

ناپخته گشت  طعمه ى زاغ  و زغن ، دریغ

هر دانه اى  که  بود  ثمر  در  جوانى ام

پژمردم  از فراق  جگر   گوشه   در بهار

بگریستم  به   مرگ   پدر  در  جوانى ام

فتراک عقل و  هوش  ز بس  بود  نارسا

دیوانه  دل  رمید  ز   بر  در   جوانى ام

گستاخى و جسارت  و غوغا  و سرکشى

کارى  دگر  نبود  هنر   در   جوانى  ام!

(حکمت) ندامت است کنون درخزانِ عمر

شد   موسم  بهار  هدر   در   جوانى ام

تمیم حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

04 آوریل
۱ دیدگاه

ورق ها

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۶ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ورق ها

درین عرصه نمی سازم عبث کاشانه از کاغذ

که در آتش  فنا گردد  چو باشد خانه از کاغذ

چه بیهوده به  دفعِ  آفت ا ینجا  پا  کنم منزل

بسازد چتر در طوفان  فقط  دیوانه  از کاغذ!

به زعم خود  شهنشاه  جهانم  من  ز نافهمی

بلی! تاجی به سر دارم، ولی طفلانه، از کاغذ

مرا  کاغذ  پرانی های  صد  دولت  نباشد غم

به پایِ  شعله  کى دارد اثر زولانه  از کاغذ؟

نه عطر گل شود بالا ، نه  پروانه  کند پرواز

اصالت کو؟ بوَد اینجا گل  و  پروانه از کاغذ

به بزم لاله رخساران مرا مستى ز حد بگذشت

که می آنجا  بوَد  آتش ، مرا پیمانه از کاغذ!

به توصیف لب ناب تو تک بیتی نوشتم دوش

شمیم مى کنون خیزد  سحر  مستانه  از کاغذ

مگو (حکمت) چرا هرسو ورق هاى تو پاشان است

که مى مانٓد بجا از خود اثر  فرزانه  از کاغذ!

حکمت هروی

ملبورن – استرالیا

28 مارس
۱ دیدگاه

قیدِ جنون

تاریخ نشر : پنجشنبه ۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

 قید جنون 

با غیر چو آسوده و بی گانه ی  خویشیم

بی گانه ز همخانه و کاشانه ی  خویشیم

بر حالت   ویرانی  ما   چیست   تعجب ؟

ویرانگر دیوار  و در خانه ی   خویشیم

بر  دیدن  ما   خسته  دلان   سیل  نیامد

تنها تنِ این گوشه ی ویرانه ی خویشیم

اسباب  شکستیم   و  فتادیم   به   گریه

ما خوار ازین خصلت طفلانه ی خویشیم

با شمعِ شبِ  افروز عجب  کینه  گرفتیم

خودشیفته گردیده و پروانه ی خویشیم!

دندان   که  نمودیم  به  هر باغ  چو ارّه

ما رانده ز هر باغ ز دندانه ی‌ خویشیم!

در قید ج نونیم  و  خرَد  نیست  ملامت

دیوانه ز دست  دل  دیوانه ی  خویشیم

ماییم و همین  محبس  اوهام و  تجاهل

گشتیم چو زندانی و زولانه ی خویشیم!

در صیدگهِ   حادثه  درگیرِ  خود  استیم

خود دام ره خویشتن و دانه ی خویشیم!

یک پا ورقی هیچ به صد صفحه ز ما نیست

بیهوده پُر از لاف ز افسانه ی خویشیم

در میکده ی عشق که سرشار بوَد  می

ای داد که محدود به پیمانه ی خویشیم!

(حکمت) به  بر  یار شود  تازه  دل ما

دلباخته ی   الفتِ   جانانه ی  خویشیم!

حکمت هروی

ملبورن – استرالیا

24 مارس
۱ دیدگاه

گدای دقایق

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گدای دقایق

هستی روان دویده کجا ؟ یک دقیقه صبر!

خواهم  نگاه  گرم  ترا،  یک دقیقه صبر!

بودم در انتظار تو ساعات ،  روز و شب

گشتی چه نارسیده به پا؟  یک  دقیقه  صبر!

دانی   نیازمند   تو    گردیده ام    ،  مناز

تا کی چنین خرام و ادا؟ یک  دقیقه  صبر!

با  هم  ز التفاتِ   شبانگه    شدیم   یک

از من مشو سپیده جدا، یک دقیقه صبر!

گفتا که هست ساعت دَه، می روم کنون

گفتم چه زود! از چه؟ چرا؟ یک دقیقه صبر!

با   قابِ  ساعتی   به  گداییِ  یک  نفس

گفتم که از برای وفا! یک دقیقه  صبر!

از غصه  جان ز پیکر ما  کوچ  می کند

آخر مرو ز کوچه ی ما ، یک دقیقه صبر!

دانی چقدر  مانده  به  پایانِ  این غزل؟

مقدارِ شصت ثانیه، یا یک دقیقه صبر!

صد تازه بوس تا  ز  بنا گوش  گیرمت

یکدم نهان به گوشه بیا! یک دقیقه صبر!

گفتم به جام، باده بریز از سبو، سریع

گفتا به ناز و خنده: گدا! یک دقیقه صبر!

امّید من که پیر شوم   بی شتاب  و دیر

اما نکرد فصلِ شتا  یک  دقیقه صبر!

(حکمت) صبور باش و مرنج از زمانه زود

می آیدت پیام صبا،  یک  دقیقه صبر!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

19 مارس
۱ دیدگاه

مقصود

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا  

مقصود

مقصودِ  انتظار و امل  ‌‌های   من  گلی ‌ست

در شرح عشق، اوج مثل‌های من گلی ‌ست!

هرگز    ز   نیش  خار   شکایت   نمی کنم

انگیزه ی  تلاش و عمل‌ های من گلی‌ ست

ناصح !  به دفعِ  غیر کنم  جان   فدای یار

با خارو خس دلیل جدل‌ های من، گلی ‌ست

زنبور‌وار  هم  که   زند    نیش   بر   دلم

آن چشمه ‌سارِشهد وعسل های من گلی‌ ست

با  یاد  او   هوایِ    خیالم    معطّر  است

هم نیز در کنار و بغل  های  من گلی ‌ست

تنها نه دشت می زند از جوشِ لاله موج

حتی که درفرازِ جبل ‌های من  گلی ‌ست!

گل ‌ها بوَد به  باغِ غزل ‌ های  آن و این

درخارزارِ خشکِ غزل‌‌های من گلی ‌ست!

(حکمت) یقین که خوار شوم درامید وصل

مقصود انتظار و امل‌های من گلی ‌ست!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

06 مارس
۱ دیدگاه

از دست رفته

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 از دست‌رفته 

در موج‌های دل ، خرَد  از  دست رفته است

کاغذ در آب چون فتد، از دست رفته است !

جانی  که   پایمال   حوادث  شود  فناست

آن گُل که می‌شود لگد، از دست رفته است!

طغیانِ  بطن  بر  سرِ  ظاهر   شود ظفیر

با شورِ روستا،  بلد  از  دست  رفته  است

بیهوده   جان  به   راه   تملّک  نداده ایم

دانی ز کیست هر لحد؟ از «دست‌رفته» است !

صد   فرصتم   نمود   مهیّا   زمانه ، لیک

از فرطِ کاهلی نوَد از  دست رفته  است !

آنکو  چو موج  می‌فتد  از  پای ، هر قدم

از نو اگر نمی‌جهد، از دست  رفته است !

فرقی‌ست  بین  فصل  شباب و  بهار ها

فصل شباب تا  ابد از  دست  رفته است

تیر سخن کجاست به مانند « بومرنگ »

گر از هدف خطا خورَد، از  دست رفته است

امشب   ز   من  مپرس   شمارِ  پیاله‌ را

از خویش‌رفته را  عدد از  دست  رفته است !

بر  پایه‌ی  پیام    بوَد    این  غزل  قوی

(حکمت) چه غم که قافیه ا ز دست رفته است

تمیم حکمت (هروی)

ملبورن – آسترالیا

29 فوریه
۱ دیدگاه

استخاره !

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

استخاره  !

خیزابه‌ای   ز   سلسله‌ی  بی‌ کناره‌ام

درگیر  با  کشاکشِ   رنجِ  دوباره‌ام !

آغاز  من  به اوجِ  سما می‌خورد گره

گَردی ز  انفجارِ  دلِ  یک  ستاره‌ام !

بی‌شکوه در گداز  محبت  شوم  فنا

می‌سوزم و ز فرطِ صفا بی‌شراره‌ام!

گر ریشه استوار بوَد، از تبر چه باک

من ایمن از تباهی و رنج و تباره‌ام !

از  جنگل   سیاهِ   رقابت    رهیده‌ام

آزاده از تقابلِ « سود و خساره‌ام»!

چون جان پی بساط ِ تعلق نمی‌کَنم

در چشم برده‌گانِ هوس، نابکاره‌ام !

روزی بخیر نشئه ز  صهبای ما شوی

واعظ بوَد برای تو  این استخاره‌ام !

منزل  رسیدنم   نبوَد   جای  افتخار

گر همرهان پیاده روان، من سواره‌‌ام

قد می‌کشم به سایه‌ی زیبنده‌ی تو من

بی سایه‌ی نهال تو من بدقواره‌ام !

آموختم   به   بحرِ  معطّر   شناوری

بس در هوای زلف تو غرق نظاره‌ام!

دایم به وصف نرگس  دنباله‌ دارِ تو

دنبال واژه‌هایِ خوش و  استعاره‌ام !

(حکمت) یکی‌ست توده‌ی اقوام در نهاد

پشتون و  نیز  اُزبکم و هم هزاره‌‌ام !

حکمت « هروی »

ملبورن – استرالیا

28 فوریه
۱ دیدگاه

تقویم وفا

تاریخ نشر : چهارشنبه ۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تقویم وفا

صد بار فتادم من  و  برخاستم از نو !

خیزابم  و هر سلسله  برپاستم از نو !

از تیغ خسان نیست درین بیشه  مرا بیم

پاینده  و با ریشه  و پیداستم  از نو !

با عشق تو  بی‌ منّتِ  انفاسِ  مسیحا

در هر نفس آزاده  و احیاستم  از نو !

در برگه‌ی تقویمِ وفا نیست غمِ فصل

با  گلشنِ  پاییز  تو  شیداستم از نو !

تکرار در  آدابِ  وفا  نیک  بوَد  نیک !

اوخواست زمن بوسه ومن خواستم  از نو !

هر چند که هر شوخِ دلاراست دل ‌آزار

من محوِ یکی شوخِ  دلاراستم  از نو !

این شیشه‌ی صهبای کهن کانِ فسون است

ناگشته تهی، تشنه‌ی صهباستم، از نو !

در  ظلمتِ  بن ‌بستِ خرافات نخوابم

بیدار تر  اندر  پیِ  معناستم  از نو !

ازخامه‌ی من، پخته کنون دُرّ دری ریخت

من خاطره‌ی بلخ و هریواستم از نو !

مأیوس نگردیده‌ام از حادثه‌ (حکمت)

صدبار فتادم  من و برخاستم از نو !

تمیم حکمت ( هروی )

ملبورن – آسترالیا

 

23 فوریه
۱ دیدگاه

فلسفه

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فلسفه

با صوت  او   به   بحر  ترنّم  شناورم !

در انجمن  به  دامنِ   انجم  شناورم !

تا انتهای  شهدِ  شکر  خندِ  او  هنوز

در چشمه‌سارِ شهدِ تبسم شناورم !

در رازهای برکه‌ی آن چشم‌ها ز دور

ماهی‌ صفت  بدونِ  تکلم  شناورم !

واعظ  اگر  گرفت  ز  دستم  پیاله را

بر من پیاله چیست که در خم شناورم !

بس ‌ آشنای   سیلیِ    امواجِ  آفتم

ایمن میانِ  سیلِ  تلاطم  شناورم !

بر من عرق ز جبهه‌ی زحمت معطر است

من در صفای نگهتِ مردم شناورم!

عمری‌ست در میانه‌ی گرداب فلسفه

گم کرده‌ام کرانه و سرگم شناورم!

غافل که خشک‌کامیِ جوینده خوش‌تر است

سیراب در سرابِ  توهم  شناورم !

(حکمت) ز صبحگاه ازل  تا کنون همی

در اشکِ رنج در پی  گندم شناورم! ۱

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

۱– بیدل:

«در پی روزی تلاش آدمی امروز نیست

از ازل آواره دارد فکر گندم کردنش»

 

19 فوریه
۱ دیدگاه

حکمت (هروی) شاعر آزاد اندیش و مستعد

تاریخ نشر: دوشنبه ۳۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حکمت (هروی) شاعر آزاد اندیش و مستعد 

قیوم بشیر هروی:

تمیم حکمت هروی مصلح (حکمت هروی) فرزند زنده یاد دکتور میر زمان الدین مصلح و ماهرو (اشرفی) مصلح در سیزدهم حوت ۱۳۵۴ هجرى شمسى در شهر باستانى هراتِ افغانستان چشم به جهان گشود.

مدتی پس از تهاجم نظامی سوسیال امپریالیسم شوروی در افغانستان در حالیکه تازه ششمین بهار زندگی اش را سپری نموده بود با همه اعضاى خانواده اش در ماه سنبله ۱۳۶۱ هجرى شمسى به ایران هجرت نمود و در آنجا شامل مکتب گردید . هنوز صنف سوم ابتدایی را به اتمام نرسانیده بود که با تمام اعضای خانواده در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی به شهر ملبورن آسترالیا مهاجرت کرد و بعداز ختم دوره ی ابتدایی و لیسه دراین شهر وارد دانشگاه “موناش” شد و پس از کسب لیسانس در علوم اجتماعی (فلسفه و سیاست) و فوق لیسانس در رشته ی سیاست بنابر علاقه ى فراوان به کسب معلمى سند دانش نامه فارغ التحصیلى در رشته ی آموزش و پرورش در سطح لیسه ها را نیز از همان دانشگاه به دست آورد.  سپس در سال ۱۳۸۲ هجرى شمسى به تدریس مضامین فلسفه، تاریخ، اجتماعیات، ادبیات و زبان انگلیسی در لیسه آغاز کرد و تا کنون هم به صفت آموزگار مشغول تدریس است.

حکمت صاحب پنج فرزند از جان عزیزتر به نام هاى طاهره، افسانه، آناهیتا، آرین و جویا است.

حکمت را بیشتر از یک دهه است که می شناسم ، او انسانی است آرام ، آزاد اندیش ، با احساس،  مهربان و همچنین پرکار  و پر تلاش.

علاقه مندی حکمت به شعر و شاعری به ایام نوجوانی او بر می گردد و از همان آوان نوجوانى با علاقه ی شخصى و تشویق زنده یاد پدرش که از شاعران نامدار و میهن دوست کشور بشمار میرفت به خواندن و مطالعه ی اشعار بزرگان شعر دری- پارسی آغاز کرد و بعد از وفات زنده یاد پدرش همچنان با علاقه و تپ و تلاش شخصی خود به مطالعه نظم و نثر درى – پارسی ادامه داد.

 حکمت از آغاز تا حال تجارب زیادى را در سرودن اشعارش کسب کرده است و در اوایل به قول خودش با مشکلاتی ناشی از کم تجربه گی در شناخت ادبیات درى – پارسی مواجه بود، چنانچه برای نقد و بررسی علمی و ته بنایی اشعارش چند سفری کوتاه مدت، اما بی نهایت مثمر به تهران انجام داد و ازرهنمود های ارزشمند و ارزنده،  شاعر شهیر افغانستان زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا (تمنا هروی) مستفید گردید و خود را از آن زمان به این سو در پیشرفت و توانایی سرایش اشعارش برای همیشه با کمال افتخار رهین آن همه نقد و صحبت های دقیق، ژرف و آموزنده ی آن استاد بزرگوار، فرهیخته و ورجاوند می داند.

اشعار او اکثرآ امید بخش و چون آیینه ای است که شخصیت شاعر را متبلور می سازد ، چنانچه خودش شعر را یک وسیله ی مؤثر و شیوه ی پر حلاوتی برای بیان اندیشه هایش می داند و بنا بر این بهترین معرّف اندیشه های اجتماعی، فلسفی و سیاسی اش اشعار اوست. نمونه های از اشعار حکمت در ماهنامه ى وزین “آرمان” نشریه ی افغان های مقیم آسترالیا اقبال نشر یافته است . بامید مؤفقیت های مزید حکمت عزیز،  اینک توجه خوانندگان محترم ۲۴ ساعت را به نمونه ای از کلام این شاعر گرانقدر و مستعد جلب می کنیم:

“پوچ ‌گاه”

ماییم و این بساط و  تمنای هیچ و پوچ

بر جان هم فتاده به سودای هیچ و پوچ

دیروز  ما  به  غصه‌ی  امروز   شد هدر

امروز هم به غصه‌ی فردای هیچ و پوچ

در قیل و قالِ  غفلت و  اوهام و  انتزاع

بیهوده خاست غلغل و غوغای هیچ و پوچ

ذلت نگر که سخت درین پوچ‌گاهِ سست

سر سوده‌ایم اینهمه در پای هیچ و پوچ

بر هیچ سفله خاست  به پا بهرِ  اشتهار

بنشسته مجمعی به تماشای هیچ و پوچ

فریاد من  جداست  ز  غوغای آن و این

دارم فغان زدست سخن‌های هیچ و پوچ

گاهی به روی  دهر بخند از  صمیم دل

شاید شود به خنده مداوای هیچ و پوچ

ساقی    بیار  رفته   پیا‌پی    پیاله   را

تا پر شود به کثرت می، جای هیچ و پوچ

هر لحظه‌ای که بی تو نفس می‌کشم عبث

باشد ز هر لحاظ به معنای هیچ و  پوچ

(حکمت)  به  منجلابِ  تعلّق  قدم  منه

ارزش نداشت حسرتِ دنیای هیچ و پوچ

10 فوریه
۲دیدگاه

روز وصال

تاریخ نشر چهارشنبه  ۲۱ دلو ۱۳۹۴ –  ۱۰ فبروری ۲۰۱۶ هالند

استقبالیه های دو شاعر 

به استقبال غزل زیبای محترم

آقای قیوم بشیر « هروی» سروده شد.

تمیم « حکمت هروی »

ملبورن – آسترالیا

هفتم فبروری ۲۰۱۶ 

منزل مقصود

بر غزال چشم جانان صد غزل خواهم سرود

صدچه باشد، صدهزاران لااقل خواهم سرود

ادامه نوشته…