تابکی همچون غلام و برده ای
بَر درِ بیگانه بِگذارید
جبین
تابکی محتاج این وآن شویم
اِتکا بَر روس باشیم یا زِچین
تابکی این خاکِ پاکِ پُر غرور
زیرِدست و پایِ هرکُفرو لعین
تابکی درماتمِ این سَر
زمین
ماچنین بگرسته وزاروغمین
تابچند درفرق همکدیگر زنیم
دُشمنِ همدیگریم ما اینچنین
تابکی این جامِ زَهر جنگ را
سرکشیم مانندِشهد وانگبین
دیگران تسخیرِ کیهان کرده اند
ما هنوز محتاجِ یک نانِ جوین
جمله در رویِ
زمین خنددبما
برچنین حالِ پریشان وحزین
درجهان بدبخت ترینِ ملتیم
در صَف و اندر قطاری آخرین
شرم داریدازخدا واز رَسُول
هم زِقرآن وحدیثِ شاهِ دین
رَه نباشد قاتلان را دربهشت
گفت خالق درکلام خودچنین
ماه وخورشیدوفلک نفرین کند
رَانده ای درگاهِ رَبُ العالمین
خویش را پابندِ دینِ حق نما
برفروغ و جوهرش میداریقین
باتقدیم احترام فروغ از لندن