انجینرمحمدهاشم رائق
از امریکا
یادی از نخستین روز های مهاجرت
شام پائیز
تاریخ نشر دوشنبه ۱۴سنبله ۱۳۹۰ - ۵ سپتامبر ۲۰۱۱
عصریکی از روز های اوآخر پائیزی، آسمان صاف نقره آبی مایل به رنگ لاجوردی،
مانند انعکاش اوقیانوس ها بروی صفحه آئینده روشن ویا پوشی ورقه نازک از لاجورد وطن
من بود.
توته های سفید ابر پنبه مانند و ابرهای سیاه تیره در گرانه های دوردست آسمان
به نظر می رسد. آفتاب جهانتاب آخرین اشعه زرین خویش را از روی نیم کرهً خاکی چیده
دامنکشان به عقب جبال مغرب رخ کشانیدوابر پارهً در کنار افق برنگ گلهای شقا یق در
آورد که گوئی از لب نگاری رنگ گرفته باشد ویا از دل پر خون وطن از دست داده و
هجران کشیده ای. ابر پارهً سوخته جان برنگ لعل بدخشان در گوشه آسمان بر زیبائی
طبعت افزود.
مرغی سراسیمه و پریشان حال چون طفلکان مهاجردور از میهن با ترس وهراس از آمدن
ظلمت شب و سرباد پیشتاز سرما از شاخه خشکیده درختی به شاخه ای پرید و برگ خشککیده
را با منقار نازک اینطرف وآن طرف چرخاندو دو باره به یا س و ناامیدی رهایش کرد و
چون مردی مهاجرکه همه چیز از دست داده با مشتی از اطفال قدو نیم قد واعضای خانواده
از راه رسیده باشد و در دیار بی کسی و بی زبانی در جستچوی منزل وسرپناهی باشد،
حیران و پریشان حال هرطرف را میدید.
شمال ملایم روز آفتابی به تند بادسردمبدل شده
بیرحمانه به لرزاندن شاخه های نیمه عریان وپراگندن برگان زرد رنگ پرداخت،باد وحشیانه می وزید وچون
تفنگداران ریشداروسرتراشیده، کستاخانه و ظالمانه به حریم هرکس هرجای تجاوزوحمله می
کرد. با رفتن روشنی آفتاب تمام نیم کره در تسخیر ظلمت و تاریکی در آمدو باد سردبا
همدستی سرما آنچه به ساکنان آن گوشه زمین می خواستند چون گزمه های بعد از قیود شبگردی
در زیر پرده سیاه شب نا جوانمردانه و بیرحمانه روا داشتند. ابرها نیز به استفاده از غیابت حرارت خورشید به
یاری و اتئلاف با ظلمت وتاریکی نیمه از آسمان را تصرف کردو برای بادپائیزی زمینه غارتگری
وتظلم را اماده تر ساخت. برگهای خشکیده خزانی دستخوش باد گشته به وزیدن باد بیرحم
چون زنان شوهر ازدست داده ونان آورطفلان یتیم وکمپ نشین خویش هر طرف در تلاش اند
واز گوشه به گوشه ای می خزند.
ابر سیاه وظلمت و سردی نشانه ایست از غضب و ستمگاری وظلم وتعدی. آفتاب و روشنی
و حرارت علامه ایست از عشق و لطف مهربانی و صفا و برادری. ایکاش همیشه روشنی می بود وآفتاب. ایکاش جهان
همیشه در صلح وسلم می بود، نه جنگ وجدال و آدمکشی. کاش مصارف این همه جنگ و انسان کشی وویرانی به
مصرف گرسنگان وتداوی بیماران و تربیه
اطفال روی زمین میگردیدو عالم مملو از صلح و صفا و عشق ودوستی می بود تا می شد
انسان نام مقدس اشرف مخلوقات را براستی شایسته می گردید ومقام انسانیت را حفظ می
توانست تا چون مرغک خرانی پریشان حال وسرگردان نمی شد.
|