حکایت۱۲۳
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون
شو
مستی و طربناکی در عهد شباب
اولی
( حافظ )
توبیخ فاضلانه
تاریخ نشر یکشنبه ۲۹ حوت ۱۳۸۹ - ۲۰ مارچ ۲۰۱۱
خواجه نظام الملک طوسی ( ۴۰۸ - ۴۸۵ ) وزیر دانش دوست سلاجفه
بعد از آنکه از بنای مدرسهء نظامیهء بغداد فارغ شد ( سنه ۴۹۵) عدهء از مشاهیر
دانشمند آنرا برای تدریس و تعلیم و وعظ و امامت و کتاب داری و انتظام آن مدرسه
دعوت و مقرر نمود ، از جمله منصب کتابداری نظامیه را علاوه بر وظیفهء تدریس به شیخ
ابو زکریا یحیی بن علی معروف به خطیب تبریزی مفوض نمود.
خطیب مرد خوشگذران و عیاشی بود و به مصداق ( عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند
) روز در محراب و منبر جلوه می کرد و شب در خلوت پیرامون آن کار دیگر می گشت !
دربان مدرسه که ظاهرآ مأموریت داشته که راپورت اوضاع مدرسه
را همه روزه برای خواجه بنویسد ، شمه یی از سر شوخی های خطیب را برای خواجه نوشت
ولی خواجه باور نکرد !
بالاخره در نتیجه تکرار راپورتها خواجه مجبور شد که یک شب
با لباس مبدل به مدرسه بیاید و اوضاع را از نزدیک ببیند.
آمد و دید و هیچ نگفت و رفت !
فردای آن شب دفتر معاش و مصرف نظامیه را خواست و مبلغی بر
ماهوارهء خطیب افزود و براتی نزد او فرستاد و چنین پیغام داد :
جناب خازن الکتب ! معذرت می خواهم که تا کنون اطلاع نداشتم
که مخارج شما تا این اندازه زیاده بوده است و الا راتبهء شما را در بودجهء مدرسه
بیشتر معین می کردم. بهر حال خواهش مندم که فعلآ این مبلغ مختصر را دریافت کنید تا
در آینده برای افزایش حقوق شما تصمیم بهتری اتخاذ کنم.
خطیب نکته سنج ، دانست که وزیر بر حال او اطلاع یافته است ،
فورأ نامهء نوشت و از خواجه معذرت خواست و ضمنآ عهد نمود که دیگر پیرامون این قبیل
کار ها نگردد.
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد ....
|