حکایت۱۱۹
یک پرده بیش نیست فصیحی نوای
غم
پندار گوش ماست که گه زیرو گه بم است
( فصیحی هروی)
معالجهء وهم با وهم
تاریخ نشر یکشنبه اول حوت ۱۳۸۹ - ۲۰ فبروری ۲۰۱۱
اوحد الزمان ، طبیبی بوده معاصر با المستنحد بالله سی
ودومین خلیفهء عباسی ( ۵۵۵
- ۵۶۶) که نوادر معالجات اورا در تاریخ طب
عرب نقل کرده اند و از آنجمله گویند مردی به بیماری مالیخولیا مبتلا شده بود و
تصور می کرد که یک ظرف سنگین سفالی بر سر او قرار دارد که هرگز از او جدا نمی شودو
از بیم آنکه مبادا آن ظرف بشکند هیچگاه از جایهائی که سقف کوتاه داشت عبور نمی کرد
و همواره با احتیاط قدم بر میداشت و از معاشرت و مکالمهء اشخاص حذر میکرد.
طبیبان آن عصر همگی از علاج او عاجز مانده بودند و درمان او
را از دایرهء علم و صلاحیت خود بیرون می شمردند.
اقارب
بیمار مذکور از اوحدالزمان التماس کردند که راهی برای معالجهء وی پیدا کند .
اوحدالزمان پس از اطلاع بر سوابق احوال مریض و شنیدن سخنان وی بیکی از غلامان
دستور داد که چوب بزرگی حاضر کند و غلام دیگر را نیز امر نمود تا ظرف سفالین
سنگینی تهیه کرده در گوشهء مخفی نماید، آنگاه گفت بیمار را نزد وی حاضر کنند.
بیمار را آوردند و اوحدالزمان در حالی که با همان چوب بزرگ
در مقابل بیمار ایستاده بود چنین گفت :
من میدانم که تو از برداشتن این ظرف گلین که بروی سر تو
گذاشته اند چقدر در زحمت هستی و رنج می بری ، چه خوب شد که ترا نزد من آوردند تا
ترا ازین زحمت و تکلیف بیجا رهائی دهم ، اکنون با همین چوب که در دست من می بینی
این ظرف را می شکنم و ترا از برداشتن بار آن خلاص میکنم.
سپس چوب
را ببالای سر خود برد و چنانکه خواسته باشد بر فرق او فرود آورد بدون اینکه با سر
بیمار تماس کند فرود آورد و در همان وقت غلام که منتظر اشارهء طبیب بود ظرف گلین
را که حاضر کرده بود با سر بیمار اندکی تماسی داد و از بالای سر او به زمین انداخت
و ظرف مزبور در هم شکست و قطعات آن در اطراف مریض پراگنده شد.
بیمار
که تماس ظرف را با سر خود احساس کرده بود و می پنداشت که بر اثر فرود آمدن چوب دست
طبیب بر زمین افتاده و شکسته است بسیار خوشحال شد و از رنج بیماری موهوم خود نجات
یافت و تندرستی وی بازگشت و چندین سال بعد از آن زنده بود.
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد ....
|