چکامۀ گل
استاد غلام حیدر یگانه
شهر صوفيه، بلغارستان
 استاد غلام حیدر یگانه
هر شاخچه در باغچه بلبل شد و گل شد
طـو مـار مـدارا و
تسـاهل شد و گل شد
طـاووس شود قمري اگر
طوق شود آب
رنجير يخ از گردنه ها
شل شد و گل شد
آن بحـر تحجـر كـه دل
كـوه فسـردي
يك جويچه شاداب تأمل شد و گل شد
هـر جـرعه كه افشـاند
كـرم پـرور شيــراز
بيت الغـزل و نكتـه و
قلقل شده و گل شد
كمتـر ز كـف خـاك و
نــم آب چـه بـاشيـم
هر خشك و تري عرش
تمايل شد و گل شد
صـد زخـم به هـر فصـل
زدم بـر تن نــوروز
من سوختـم او مهــر و
تغافل شد و گل شد
دل، كنــدۀآتـش زدۀ غصــه و كيـن بـود
در آتش گل، آتش غــم گل شد و گل شد
از بسـكه ز من صـوفيـه
آموخت غـزلهــاش
چون خواجه صفا خوگر كابل
شد و گل شد
|