رسیـد نامــهء تو ، ای عـزیز میـدانی
که باز گشته شب من ، شبی چراغانی
مرا به چشــمهء خورشــید آشنا کرده
محبتی که به من کــرده یی تو ارزانی
چگونه از پس یک عمر یاد من کردی
مگر بهـــار خیالـت شــده شکوفــانی
سطور نامهء تو نقش بسته در چشمم
زحــرف اول آن تا کــلام ِ پـــــایـــانی
به من به رمز بگوید ، سواد نامهء تو
که در دل تو شــکفته ، گل پشــیمانی
دوباره از نظـــرم تـند تـند میگــــذرد
تمــام خــاطره ها ، یاد ها ، به آسانی
ز یاد من ، نرود گفــــتگوی آخــر ما
توقهرکردی ورفتی چو موج ِ توفانی
چه رفته خاطره ها زنده گشت درذهنم
ز فصـل رخصتـی و میله های پغمانی
|