ویرانه ویرانه ...
حشمت امید
۱۶ جنوری ۲۰۱۰ مونشن

حشمت امید
نگاهــم میـکنی از
دورهـــــا ، دزدانـــه دزدانـــه
چــــرا چشمـت شده با
چشــم من ، بیگانه بیـگانه
نسنجیدی که این بیمهری ات
بامن چه خواهد کرد
نه می بینی که شـد
دنیــای من ویـرانه ، ویـرانه
ســـپاه یاد تو هـر شـب
مـــرا از خـــــانه می راند
بیـــابی جـــــای پایــم
را تـو در میخــانه میخــانه
بپرس از همنـشیـنانم که
من بی تـو چـه میـکردم
مپرس از من که بیرون
گشـته از پیمانه ، پیمانه
من امشب لمـس کردم لحظه
های تلخ مجنـون را
به طــاقت گر شـوم رســتم
، شـوم دیوانه دیوانه
من آن شـبگرد بدخویم که
شب ازمن گریزان ست
که فــــریادم بلنـــــد
تر میـشود شــامانه شـامانه