روز پنج شنبه بود ، از وظیفه خودرا وقتر رخصت نمودم لباسهای
جای روی خودرا پوشیده خواستم دوستان نزدیک
را خبر گیری نمایم . خواستم اولاً دوستم را که در حوالی شرق کابل زندگی میکرد
احوال گیرم .پس از چندی در نزدیکی های آدرس دوستم نزدیک شدم .زمانیکه به کوچه اول رسیدم چشمم از هیرت باز ماند در ین کوچه به صدها نفر
نزدیک یک دروازه سف زده بودند .اکثر آنها دست
های خودرا مانند اینکه به رکوع روند بسته بودند. تعدای هم داخل وخارج خانه می شدند.
عصریکی از روز های اوآخر پائیزی، آسمان صاف نقره آبی مایل به رنگ لاجوردی،
مانند انعکاش اوقیانوس ها بروی صفحه آئینده روشن ویا پوشی ورقه نازک از لاجورد وطن
من بود.
توته های سفید ابر پنبه مانند و ابرهای سیاه تیره در گرانه های دوردست آسمان
به نظر می رسد. آفتاب جهانتاب آخرین اشعه زرین خویش را از روی نیم کرهً خاکی چیده
دامنکشان به عقب جبال مغرب رخ کشانیدوابر پارهً در کنار افق برنگ گلهای شقا یق در
آورد که گوئی از لب نگاری رنگ گرفته باشد ویا از دل پر خون وطن از دست داده و
هجران کشیده ای. ابر پارهً سوخته جان برنگ لعل بدخشان در گوشه آسمان بر زیبائی
طبعت افزود.
درمقام ولایت:
آخرین پروفهای شماره فردای روزنامه اتفاق اسلام راازنظرمیگذشتاندم که زنگ تیلفون به صدادرآمد، گوشی رابرداشتم، آقای رفعت که مسئولیت دستنویسی اخباررادیوافغانستان راجهت نشربه روزنامه داشت، برایم مژده داد: قرارخبری که همین اکنون ازرادیوپخش شد،شمابه صفت والی ولایت بادغیس مقررشده اید.
من با رویای بادغیس قدیم راهی آن دیارشدم، راه خامه وپرخم وپیچ بود. وقتی ازمسجدچوبی گذشته به مسیرصعب العبورکوتل سبزک قرارگرفتیم، دربندهاووصخره های بلند که پوشیده ازدرختان ارچه بودند، هربیننده عاشق طبیعت را مدهوش میساخت.
باداخل شدن به حومه شهرقلعه نو، نمای خانه های کلوخی،کشتزارهای سوخته ومشاهده اطفال پابرهنه وکندوکپرکهای جاده ییکه ازمیان بازارشهرقلعه نومیگذشت، حکایت ازویران سرایی میکردکه هیچ شباهتی به گذشته پرابهت تاریخی اش نداشت.
ولایتی که تااوایل سده های اسلامی یکی ازآبادترین مناطق خراسان محسوب میشد وحتی تاسده اخیرگدام افغانستان به حساب میآمد، اکنون نان خشک ودوغ درمیان باشنده گانش به تقسیم خورده میشد.
درین نوشته پیرامون مردی حرف می زنیم که یک ژور نالست بر جسته ,نویسنده , نطاق
و گویندۀ ورزیده و توانای سر زمین باستانی و مرد خیز افغانستان قد بر افراشت و
فریاد خدمت وطن , فرهنگ و کلتور این دیار را درذهن و روان خود می پرورانید.دانش ,
ذکاوت و حافظۀ او در خدمت به مردم قابل هر گونه توصیف و ستائیش می باشد.غوث زلمی
همیشه با مردمان متصوف و عارِف وطن ما رابطۀ نزدیک داشت. او در تمامی محافل عرفانی
بخصوص محافل عرفانیی که در منزل مرحوم و مغفور حضرت قندی آغا(رح) بیدل شناس معروف
کشور بر گذار میگردید اشتراک میکرد.
در بر نامۀ تلویزیونی که محترمه ذکیه کهزاد نطاق, گوینده چهرۀ ناب فرهنگی کشور
را که در مورد غوث زلمی تهیه کرده بودو از طریق شبکۀ جهانی آریانا افغانستان نشر
شد, قابل تمجید و قدر دانی میدانم. درین پروگرام محترم حسیب غوث در مورد تحصیلات و
کار کرد های غوث زلمی بصورت مفصل صحبت نمودند که همه را لازم به تکرار نمی بینم
اما چیزی که میخواهم بگویم اینست که غوث زلمی به حیث یک انسان آگاه و با فهم از
جملۀ کار مندان شایسته و مبتکر ریاست عمومی رادیوو تلویزیون کابل بود که همیشه در
وظائف فرهنگی و ژور نالیستیک خود و تهیۀ برنامه های که او مسؤلیتش را به عهده
داشت, بسیار در سطح عالی می اندیشیدو بهتر میدرخشید , زیاد تلاش میکرد تا برنامه
های مبتکرانۀ جالب دیدنی و قابل ستائیش و توصیف را داشته باشد. بنا بر همین دلیل
بود که پروگرام های او مورد پذیرش و استقبال همگانی قرار می گرفت.
اینکه در محافل سیاسی مختلف از ورای صحبت ها ودیالو گ های صاحبنظران ، کنفرانس
بن فاقد معیار های ا ساسی در
مطابقت با حال وهوا واتومسفیر سیاسی کشور وارزش های جامعه افغانی ارزیابی میگردد ،
نگارنده قصد پرداختن بدان را ندارد .
در یک مقطع تاریک ومختنق ، حاکمیت نوینی با هرنوع ماهیتی که بود ، جاگزین
حاکمیت فاشیستی طالبان میگردد واز نظر مردم عام در داخل کشور تا اکثریت کتله های
عظیم افغان ها در خارج ، چنین تحولی ، غلبه نور بر ظلمت تلقی میشد ه است .
دوره انتقالی به مثابهء تکانه جدیدی برای گذار از وحشت ودهشت طالبی به دوره
دیگری از حیات سیاسی که در ظاهر پیک سعادت ورفاه ملت وکشور افغانستان را به همراه
داشت وتصور میشد که عدالت ومساوات ورفاه
اقتصادی را در کشور بنیاد مینهد ، توجه عام مردم را به خود معطوف داشت .
حامد کرزی با آ ن که یک چهره سیاسی کاملا نو ظهور یافته در کارزار نوین سیاسی
افغانستان بود ، مردم این گزینش ودگرگونی را بی آ ن که به انگیزه های رویش وپیدایش
آن عمیق شوند ، مسیری یافتند که در پایان آن قصر آمال ورویا های شا ن را اعمار شده
مییافتند .
با نگاه مرد م به قضایا وتحولات سیاسی از همین زاویه بود که این میزان
علاقمندی وتا یید از حاکمیت نوین ، سیر تحولات ودگرگونی هارا سرعت بخشید .
آنان زنده گی پس
ازحاکمیت طالبان رابه مثابه رسیدن به مدینه فاضله ونیل به آرزوهای دیرین انسانی
خود میپنداشتند .
ده
ته! خپلې جګې ونې، په تسمه غوښو پټـو اندامونو او
روغتیا سترغم جوړ کړ!؟، له ده څخه د سین د کبانو د ښکار ډولونه، د هوا
کــوچنـی جـالـوان
د الوتونکو
د نیولو چارې او ښکار یو هم پاتې نه ؤ. کوچني جالوان له هغې ورځې نه راپدیخوا، چې
پلار ئې
شهید شوي و د خپلې مور د نفقې د پیدا کولو لپاره ښکار کول خپله دنده ګرځولې وه ده
ته هم خداي (ج) پدې
کار کې ښه وس ورکړي و. که په هر موسم د کال کې به د هر څومره کبانو فرمایش ورکړ شو
کبان به پوره او تیار ؤ. په اوړي او مني کې یې په چنګ ماهي ګیري کوله مګر په پسرلي
مني او ژمي کي به یې دپنځه چارکه کړیو جال تر شا و او مخ په سیند به روان ؤ ...
وایي: چې کبان نیول د ژمي او مني د موسم په یوه شپه او ورځ کي یو خاص وخت او ټایم
لري په هغه وخت کي کبان د څړلپاره ګموته راوزي، خوراک او مستي کوي جالوانان یي
غافل ګیروي او همدا شیبه یې د ښکار ښه وخت وي دا وخت اکثرا ً دشپې له خوا د میده
باران د اوریدو سره سم وي. یو ورځ چي خسک توتان مخ په خلاصیدو ؤ او په بې دانه
توتانو کې سپین لیګید لي و.
موږ د سین تر غاړي مالونه څرول. د
لوی چمن په ونو کي د پسرلي د رنګارنګ مرغانو د آوازونو زوږ پورته کیده د ژیړا او
توتخورو آوازونه په کي له ورایه بیل او خوندور اوریدل کیدل. په دې وخت کې کوچنی
چالوان راغي چي د کبانو پنډوکی یې تر شا او په لاس کې یې یو لنډ د کړکي چنګ و د
چنګ سیم، سرب او خاري ټول دومره د پام وړ، نه و. مګر څه چې دپام وړ ؤ هغه د نیول
شوو کبانو ډیروالي ؤهغه هم په لږ وخت کې، یو کوچني په اریانتیا ور څخه وپوښتل دا
ټول کبان دِ په همدي کوچني چنګ نیولي دي؟ هغه! ورته په ځواب کي وویل: هو په وخت یي
برابر شوم د هر توت په کوزولو مي یویو ماهي پورته کاؤ (توت او ماهی توت ماهی) چې
توت خلاص شول دادی راغلم ...!
( من با پروفیسور دوکتور حسین یمین استاد فاکولته ادبیا ت پوهنتون
کا بل ، دوکتور اسد الله حبیب و نویسنده
توانا وچیره دست اعظم رهنورد زریا ب درمورد صحبت نمودم . آ نا ن کاربرد ترکیب « رئیس
جمهوری » را غلط محض ونا درست ارزیابی نمود ند .)
ـ خیر، من درین مورد مشخص
با رئیس جمهور حرف زده ام .آنهاموافقه کرده اند که باید « رئیس جمهوری
افغانستان» نوشته شود .
ـ به احترام شما این کار را
خواهیم کرد .
شعبهبرای چند روز تقاضای سپنتا را مدنظر گرفت . من
نخواستم شعبه به راه غلط رفته وبا ادبیات نا متجا نس ، به کار ادامه بدهد.
حدود ده روز بعد آقای سپنتا
مجددا به من زنگ زده ، گفتند :
آوانیکه احمد شاه مسعود با زنده گی وداع گفت ،
من در پشا ور بودم . آنگاه در پاکستان دونوع فضا مسلط بود .تعداد قابل ملاحظهء
پشتونها ، خورسند به نظر میرسیدند، محافل خوشی میگرفتند ، اما برخلاف اکثریت قاطع
تاجک ها که به مسعود به عنوان یک ناجی دلبسته بودند ، با نبود او به خاطر
آینده نگران بودند .
این استنتاج رااز قیافه های آنا نی که با
علاقمندی رویدادهای افغانستان را بویژه در روزنامه های «سهار » ، «هیواد »
وده ها نشریه صبحا نه دیگر که در ما رکیت های فروش نشریه ها ی بورد وحیات آباد
پشاور، محل اسکان وتجمع اکثریت افغانها ، عرضه میشد ، به ساده گی میتوانست
به دست آورد .
با حادثه ۱۱ سپتمبر ، حوادث رنگ دیگری به خود گرفت . خاک افغانستان آماج راکت های « ب ۵۲» امریکا قرار گرفت ، راکت های مخربی که تا امروز که امروز است وهفت
سال تمام از آن میگذرد ، چنان بمبارد مانهای مهیب ومخوف ، هنوز هم جان هزاران غیر
ملکی بیگناه را گرفته ومیگیرد .
همچو نبشته ها و خاطره ها که ظاهرا چشمدید ها وحقا یق زنده
گی نگارند ه گان آن را به تصویر میکشد ، هرچند بظاهر داستان وسر گذشت یک فرد را
بازگومیدارد ، اما در واقعیت نویسنده گان آن میکوشند تابا ارایه همچو خاطرات ویا د
داشتها ، بگونه یی پالیسی ها ، کنش ها وواکنش ها ، اجراآت ، طرز دید وبرخورد
حاکمیت ها رادربرابر ملت ، سیاست ، دین و فرهنگ ، معارف وسایر عرصه های دوره های
مختلفی را که قلمپرداز خود در آن زیسته ونفس کشیده ، به تحریر آورند .
نگارنده منحیث دیپلومات ویک ژورنالیست متعهد به آرمان های
ملت ،از بیان آن حقایقی که برای یک کارمند دولت جزء اسرارمحسوب میگرد د قطعا انصراف
ورزیده ، به خاطر باز تاب حقایق در مقاطع
مختلف تاریخی کشور ، نه با ذکر واقعات مطلقا تاریخی ، بل با بیان خاطرات ، رفع مسوولیت مینماید .
خاطراتی
ازاتومسفرزنده گی درتحت
پنج نظام سیاسی پیهم
در کشور
ازاواخر دورهء زمامداری
اعلیحضرت محمد ظاهر شاه تا سقوط
طالبان
یا ددا
شتد وم
در افغانستان به جهت متغیر بودن طرز دید نوع حاکمیت ها یی
که با در دست گرفتن قدرت از دوره سردار محمد داوودیکی بعد دیگری حاکم برسرنوشت مردم گردیدند ، زنده گی باشنده گان این مرزوبوم طبیعتا درهر
حاکمیت از نظر جوسیاسی معین ایجاد شده نظر به عملکرد هریک از رهبران ونظام ها،
وضعیت سایکلوژیکی وروانی ملت ، حال واحوال جداگانه یی داشته است . بعضی
اززمامداران جانب اختناق وخشونت ومعدودی راه اعتدال راپیشه ساخته اند .اینجا دوره
های مختلف زمامداران در کشوررا از دید خود مختصراموردکنکاش قرار میدهم .
میر حسا م الدین برومند
دیپلومات سابق افغانستاندرآلمان
درین خصوص گفته میشد که استاد ربانی به هیچ
قیمتی حاضر نیست یک سیاستمدار تکنوکرات وآگاه در راس وزارت خارجه داشته باشد
. الغیب وعند الله !
تلاشهای غفورزی عملا کمتر از صلاحیت های یک
وزیر نبود ، صلاحیت هایی که خود آنرا با کار وابتکار سیاسی تبارزداده بود ولی وقتی
در برابر یک تکنوکرات یک بنیاد گرا سد واقع شود ، فرجامش را خود تصویر نما یید .
با آنکه جنگ ، بیعدالتی وصد ها پدیده منفی دیگر
در کشور بیداد مینمود که مسلما وزارت خارجه نمیتوانست از آن بی تا ثیر بماند ،
غفورزی به بلند بردن ظرفیت کا دری ، حمایه معنوی از کا رمندان مستعد ونمایاندن دور
نما های روشن کاری ، طور مستدام در کارمندان تحرک وامید ایجاد مینمود .وی با
ابتکار عمل در آن حالات بحرانی که طالبان پا برگلوی این ملت گذاشته بودند ، برای
ارتقاء دانش سیاسی دیپلوماتان تلاش ورزیده ، گروپ هایی را برای بلندبردن
ظرفیت در وزارت برای سفر به خارج نیزآماده ساخت .