۲۴ ساعت

08 اکتبر
۱ دیدگاه

درچور قدرت، طالبا مردمه کله جنگی انداخت

تاریخ  نشر جمعه  ۱۶ میزان  ۱۴۰۰–  هشتم  اکتوبر ۲۰۲۱ هالند

مه وکیل گذر هستم، شما فکر نکنین که وکیل گذر مثل وکیلای پارلمان  برعلاوه ایکه ده داخل پارلمان بین خود بوطل جنگی وبوت جنگی میکنن ،  ده بیرون پارلمان هم  از موقف خود استفاده کده  کار قاچاق مواد مخدره میکنن، از موترای شیشه سیاه و بادیگاردای خود استفاده کده یگان انتحاری منتحاری و یگان بشکه مواد انفجاری ره ای یک جای به جای دیگه  انتقال میتن و از دولت ماش چندلکی می گیرن، است.

نی!  مه وکیل بلاک یا وکیل گذر که ده کتابای شاروالی و حفظ ومراقبت مکرویانا، اوره( نماینده بلاک،  یا نماینده مردم ) می گوین و ای یک وظیفه مفت و رایگان است که هیچ معاشی از مردم که نماینده شان است و دولت که برایش کار می کنه و کارهایشانه ساده وصاف میسازه،  نمیگیره هستم.
اما گپ بین مه وخودت باشه که وکیل گذر یا وکیل بلاک، آدم خورد و کم صلاحیت نیست، یگان کلان، کلان کارا هم‌ میکنه  مثلآ:
_  اگه مه امضا نکنم، نکاح دوجوان که در زیرسیطره مه زندگی میکنه بسته نمیشه،  یانی نکاح خط نوشته نمیشه.
_ پاسپورتش اجرا نمیشه.
_ خانیش خرید و فروش نمیشه و دیگه چیزا… از امی خاطر مردم محل زیادتر مره به نام ” رییس صاحب” صدا میکنن.
ای بگو رییس، اوبگو رییس، ای صدا ده گوش طالبارسید و خبر شدن که اینه، یک چوکی مهم دولت ده زیر پای مه هم است. یکی شان که موهایش از دیگرا زیادتر کشال و ریش کلان داشت با دونفر دیگی خود آمد و گفت:  
پس له دی ، ددی زای زه رییس یم.
خلاصه آمد وجای مره گرفت. مه خو میز وچوکی ، شعبه و دفتر نداشتم، کارمه ده خانه و یا ده بیرون خانه اجرا می کدم . اما ای جوان موی کشال، مردمه جمع کرد، دستور داد که یک اپارتمانه ده ای بلاک یا او بلاک خالی کنین که دفتر جور می کنیم.
حال باشنده گان ای بلاک می خاین که به او بلاک دفتر جور شوه و باشنده گان او بلاک تلاش دارن که ده ای بلاک جور شوه. برسر ای موضوع زدن وکندن بین باشنده گان دو بلاک افتید، سر وکله چهار نفر کفید، دست وپای پنج نفر شکست ویگان سیاه سر که مردینه ده خانی خود نداشتن، بخاطری که خانی شان گرفته نشه تا به دفتر تبدیل شوه، وارد معرکه شدن وبا کش کردن چادری و کندن موی، قریب بود همه مردم بی آب شوند.
خلاصه کسی حاضر نشد خانی خوده بری دفتر بته وطالب صایب یعنی ( رییس نو) با تفنگ خود ای طرف و او طرف میره و بسیار ناراحت مالوم میشه.
مه هم ده یک گوشه پارک پیش روی بلاک آرام شیشته هستم و سیل دارم که ای جوان کاکه با ای کش و فش وای موهای کشال و دونفر بادیگارد  ای وظیفه نمایندگی بلاکه بدون معاش و پیسه و  دفتر پیش برده میتانه، یانی  چون بزرگا گفته اند که:
 ” خدایی خدمتگار کار مردهاست،  نه نامردا.”
راز محمد حیدری
 

یک پاسخ به “درچور قدرت، طالبا مردمه کله جنگی انداخت”

  1. admin گفت:

    طنز زیباست. درود به حیدری عزیز. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما