۲۴ ساعت

27 نوامبر
۳دیدگاه

حکایت خانه فقیر:

تاریخ نشر چهار شنبه  ششم  قوس  ۱۳۹۸ – ۲۷ نوامبر  ۲۰۱۹ هالند

حکایت خانه فقیر:

روزکی در کوچه گک تنگ و تار

مرده ای بر دوش کسان بود سوار

تا بسپارند جنازه به خاک

مردمی ماتم زده و خوفناک

بود یکی مرد فقیر گدا

با پسر کوچک خود بینوا

طفل چو تابوت بدید درزمان

گشت بحیرت که چه باشد درآن

باز بپرسید ز بابا سؤال

چیست به صندوق بکن شرح حال

بابه یکی آه کشید با شتاب

گفت درآن آدمی باشد بخواب

طفل بگفتا که کجا می برند

با غم و انده چرا می برند

بابه بگفتا که به یک جای دور

نیست بدانجای چراغی به نور

نیست یکی بهر شکم خوردنی

نیست درآن جای ز پوشیدنی

هیچ خبر نیست زفرش و ز ظرف

نیست ز اشیا و لوازم که حرف

نیست در آنجای یکی نان و آب

نیست بجز وهم و غم و اضطراب

طفل درآن حال بشد چون سپند

راست نمود قامت خود شد بلند

گفت والله خانه ی ما می برند

غیر همان جای کجا می برند ؟

سید همایون شاه « عالمی »
۲۶ نوامبر ۲۰۱۹ م
هیمارکیت – ورجنیا
ایالات متحده امریکا

 

۳ پاسخ به “حکایت خانه فقیر:”

  1. admin گفت:

    درود به برادر محترم آقای سید همایون شاه عالمی ، تشکر از سروده زیبا و مملو از احساس پاک وطنپرستانه تان. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر

  2. همایون عالمی گفت:

    درود به برادر والاگهر و دوست دانشمند و فرهنگی مستعد جناب محمد مهدی بشیر، سپاس از لطف تان و تشکر از دیزاین و نشر این سروده در سایت زیبا و پرمحتوای ۲۴ ساعت، خداوند بشما اجر بدهد همیشه زحمت کشیده اید و من مدیون احسان تان هستم زنده و پاینده باشید

  3. قیوم بشیر هروی گفت:

    برادر گرامی همایون جان عالمی عزیز با سپاس از سروده زیبای تان سعادتمندی شما را تمنا دارم.
    سرفراز باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما