۲۴ ساعت

چه کرده این سیه باور حیارا

زده آتش دلِ آیینه هارا

شود آیا به ببینم گمپرِ مرگ

غنى دیوانه ى سربر هوارا
…
نورالله وثوق
..

الهى
..
شوى درمانده ؛حیران؛خاک برسر

میانِ خونِ خود گردى شناور

ببینى داغِ فرزند وزنت را

الهى ورندارى سر زبستر
…
نورالله وثوق
..

به حقِِ

نصیبت خنجر وخمپاره گرده

زن وفرزندِ تو إواره گرده

به حقِّ کشتگانِ غرقه درخون

الهى سینه ات صدپاره گرده
..
نورالله وثوق
..

چپه برخر
..
سرت بى تن ؛ تنت بى سر ببینم

خیالاتِ تورا پرپر ببینم

به این زودى به دَورا دَورِ کابل

تورا چپه به روى خَر ببینم
…
نورالله وثوق
..
روى خوبى
..

کند خون قَى به پیشت همسرِ تو

به داغِ تو بشینه دخترِ تو

الهى روى خوبى را نبینى

به تیر آغشته گردد بسترِ تو
…
نورالله وثوق