۲۴ ساعت

10 فوریه
۲دیدگاه

قسمت اول (سرگذشت کاملاً واقعی)

تاریخ  نشر جمعه ۲۲  دلو  ۱۳۹۵ –  دهم  فبروری  ۲۰۱۷  –  هالند

شمهء راجع به خطرات چهار ده ی اخیرزندگی ام

وعوامل رفع شدن آنها.

(سرگذشت کاملاً واقعی)

” به مراد دل رسی آن سحر،که زسوز سینه دعاکنی

به خداکه فیض دعارسـد،سـحری که روبه خداکنی”

بسمه تعالی

قسمت اول

 اولین چیزیکه بسیارمهم بوده وباید ازآن تذکردهم،لطف بی پایان الهی براین بنده عاجز وناتوانش ودعای خیروالدین مرحومم درطول عمرم بوده

که ازبرکت دعای آنها خطرات گوناگونی در زندگی ام رفع شده است.

خداوند کریم درقرآن عظیم الشأن درآیات مختلفی بندگان خود به شمول پیامبران را به احسان بروالدین واحترام آنها هدایت فرموده است.

دراین مختصرتنهاازیک موردآن تذکری میدهم: درآیهءمبارکه ۲۳سوره الاسراء میفرماید:

وَقَضَی رَبُّکَ اَلَّاتَعبُدُواِلَّااِیَّاهُ وَبِالوَالِدَینِ اِحسَانًا اِمَّایَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَاَحَدُ هُمَا اَوکِلَاهُمَا فَلَاتَقُل لَهُمَا اُفٍّ وَّلَاتَنهَر هُمَا وَقل لَّهُمَا قَولاً کَرِیمَا ۰

وخدای توحکم فرموده که جزاو را نپرستید ودربارهء پدرومادرنیکویی کنیدوچنانکه یکی ازآنها یاهردودرنزدتوپیروسالخورده شوندزنهارکلمهء

که رنجیده خاطرشوند مگو وبرآنها بانگ مزن وآنها را از خود مران و با ایشان به اکرام واحترام سخن گو.(ترجمه:استادمرحوم الهی قمشه ای)

خداوندمهربان را نهایت شاکرهستم که درطول زندگی والدین مرحومم، حتی یکبـار نشده باشد که درمقـابـل آنهـا کوچکتـرین بی احتـرامی ویــا زشتگوئی نموده باشم.از آنرومتیقنم که دعای خیرشان همیشه مرا یاری نموده وازخطرات بسیاربزرگ درزندگی نجاتم داده است. من هم اگر دورازریاء مورد قبول درگاه الهی واقع گردیده باشد،حتی الامکان هیچ روزی نبوده و نخواهد بود که درحق ایشان دعای خیروطلب مغفرت  نکرده باشم ویا ننمایم.

باخواندن دعاهای مداوم(هر دعائی که لازم دانید) وبا تزروع وزاری  به درگاه ایزد منّان،ارتباط خویش را با خالـق قادروتوانـا برقرارداشته باشید که نتائج نیک آنرا حتماً خواهید دید.

این بندهء حقیر،عاجزوناتوان تقریباً ازپنجاه الی شصت سال به اینطرف بخواندن دعاهـای متبـرکه ی چند،عـادت نمـوده ودرصورت امکـان هر روزیکباریا دوبارازطرف صبح ویاشام آن دعا هارا میخوانم.

درآوانیکه هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم، مامای مرحومم میرزا علی اکبرخان کمندی که با ما دریک حویلی درچنداول کابل زندگی میکردند

وهرروز بعد ازادای نماز صبح با صدای گیرا وبلند شان بعضی دعاها را میخواندند. من از شنیدن آن دعاها لذت میبردم وبه آنها گوش میدادم.

پس از مدتی تصمیم گرفتم که خودم نیزبخواندن آنها مبادرت بورزم.

با گذشت زمان که به خواندن آن دعاهـا عـادت نمـوده بـودم،اگـراحیـانـاً روزی نظربه کدام مشکلی ویا ازروی فراموشی آن دعاها رانمیخواندم،

مانند شخصی بودم که چیزی را گم کرده باشد،ویا اینکه از کدام حادثهء ناگوارغیرمترقبه پریشان حال میبودم.

این دعاها راهمیشه میخوانم وحتی دراتحــا دشـوروی سـابـقـه که بـرای تحصیلات شش ساله رفته بودم،با خود برده بودم ومیخواندم.

خداوند منّان را سپاس بی پایان که ازلـطف ومـرحمت خـود وازبـرکـت دعای والدینم واین دعـاهـا، مرا ازبلیـات گوناگون،چه در وطن عزیـزم افغانستان ،چه درسالهای تحصیلم دراتحاد شور وی سابقه وچه دربالغ برسی سال هجرت وغربت،درپناه وعصمت خود محافظت نموده است.

خداوند دانا وعالم بردلهای ما را شاهد می آورم که راجع به خطرات رفع شده وازشرح بعضی وقایع که درزندگی ام بوقوع پیوسته وبخاطر

دارم، کاملاً صادقانه ودورازریاء،مبالغه وخودخواهی تحریرمیدارم.

الف – شروع مأموریت:

دراواخرسال۱۳۴۱هـ.ش.با احرازدرجهءاول ازفـاکـولتـهء انجنـیــری و زراعت پوهنتون کابل فارغ گـردیـده وبلاوقفـه درکـادر عـلـمی همـان فاکولته به صفت نامزد پوهیالی شامل وظیفه شدم. درسمستر اول سال تعلیمی ۱۳۴۲به صفت اسستانت داکـتـرپـلــپ ( یک اسـتـاد امـریکائی )، مضمون سروینگ را تدریس میکردم.داکترپلپ وهمه شاگردان ازکارم نهایت رضائیت را داشتند.دراخیرهمان سمسترتعلیمی که قرارداد استاد مذکورخلاص شده بود وبه امریکا عودت میکرد،قبل ازرفتنش راجع به کاروتدریسم با وی، یک تصدیق یا ریکمندیشن فوق العاده عالی برایم داده بود.

سمستردوم همان سال تعلیمی را اسستانت داکـتـرپلکـی ( یک امریکائی دیگر ) درمضمون میخانیک ساختمانی بودم.هفته دوساعت درس های نظری مضمون مذکوررا خود داکتر پلکی وهفته سه ساعت کارهای عملی وحل مشکلات وسوالات شاگردان را بنده به دوش داشتم.

دریکی ازروزهای که بنده درس داشتم، داکتر پلکی بدون اطلاع قبلی وارد صنف شده ودرجمع سایر شاگردان دراخیر صنف نشسته و تدریسم را مراقبت میکرد.زمانیکه درس خلاص شده وروانه دفتراستادان بودیم،داکتر پلکی ازتدریسم خیلی ها راضی بوده وبرایم گفت، حیدری من هیچ یک ازاسستانت ها رابه مثل توموفق ندیده ام.

همین بود اولین وآخرین مراقبت وی ازتدریسم وتاآخرسمسترحتی یکبار دیگربه درسهایم نیامد.چون ازهیچ شاگردی نسبت به تدریسم شکایتی برایش نرسیده بود وخودش نیزقراریکه گفته شد، امتحان کرده بود،بناءً خاطرش از تدریس من کاملاً جمع بود.

درآنزمان من نامزد پوهیالی بودم وبرای ارتقا به رتبهءعلمی پوهیالی، باید اقلاً یک تصدیق خوب دیگرنیزازاین استاد میگرفتم. چند باری باوی دراین باره صحبت نمودم مگرهربارامروز رابه فردا وفردا را به پس فردا موکول میکرد.

چون افغانستان آنزمان برای امریکائی های پول پرست، مانند بهشت روی زمین بود وبا مصرف پول ناچیزمیتوانستند بهترین زندگی داشته

باشند. داکتر پلکی که بگمان اغلب یک یهودی پول پرست بود،با زیرپا گذاشتن وجدان وشرافت استادی خود درمقابل تجدید قرار داد وماندن برای دوسال دیگردرافغانستان،نظربه هدایت داکترقیسانی رئیس فاکولته انجنیری که شخصی بی خدا بوده وازاسلام واسلامیت بجزتعصب سنی وشیعه چیزی دیگری را نمی دانست ودارای چهارعیب شرعی بود، برایم یک تصدیق صد درصد مطابق خواست قیسانی راداد.تا جائیکه به خاطردارم،چنین نتیجه گیری کرده بود:

اسدالله حیدری نباید ترفیع علمی نماید.

اسدالله حیدری باید از کادرعلمی پوهنتون اخراج گردد.

اسدالله حیدری نباید غرض تحصیلات عالی بخارج اعزام گردد.

 داکترقیسانی وچندنفرازرفقای دون صفتش وامریکائی های مانند داکتر پلکی ترفیع علمی مرا نداده وصریحاً درباره من حق تلفی نمودند.

من آرام ننشسته چهاریا پنج بارعریضه های مفصل وبااسناد و دلایل قوی به ریاست پوهنتون کابل ویک قطعه عریضه برای شخص وزیر معارف وقت،داکترعلی احمد خان پوپل نمودم.همه متیقن بودند که حق بنده را ظالمان تلف نموده بودند.باآنهم ازهیچ یک ازعرایضم به نتیجهء نرسیدم.مگر چون خداوند قادروتوانا بامن بود،هیچ کدام از آن ظالمان نتوانستند بنده را از کادر علمی پوهنتون اخراج نمایند ویا اینکه مانع اعزام من برای تحصیلات عالی گردند.یگانه کاریکه صورت گرفت مرا از کادر علمی فاکولتهءانجنیری به کادرعلمی پولی تخنیک کابل که آنزمان بصفت یک فاکولتهءپوهنتون کابل بود وجز سنگ تهداب آن که مانده شده بود، چیزی دیگری نداشت،تبدیل نمودند.

قسمت دوم این خاطرات را فردا شب مطالعه کنید

 

۲ پاسخ به “قسمت اول (سرگذشت کاملاً واقعی)”

  1. admin گفت:

    برادر بزرگوار جناب محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری ، ضمن عرض سلام قسمت اول خاطرات تانرا مطالعه کردم و جالب بود .موفق باشید. مهدی بشیر

  2. برادرنهایت عزیزوگرامی، فرهنگی خسته ناپذیر،آقای محمد مهدی بشیر!
    جهان سپاس ازمطالعهءمطلب ارسالی طولانی ام،نشر آن وکامنت
    مثبت تان.بادرود فراوان داکتر حیدری

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما