۲۴ ساعت

06 اکتبر
۲دیدگاه

بخل و حسادت

تاریخ نشر سه شنبه ۱۴ میزان ۱۳۹۴ ششم اکتوبر  ۲۰۱۵ هالند 

حکیم سنایی

بخل و حسادت 

بنام مالک  این جان    پُر   درد

بنام  آنکه  هستی  را  بنا کرد

همه این ظاهرو باطن از او دان

درون دل مکن در بخل ویران

(همایون)

این دو عادت بخل و حسادت از جمله بد ترین عادات و خواص بعضی از انسان  ها است و در وجود انسانهای که این دو مرض مدهش حاکمیت کامل دارد ، آنهابد بخت  ترین انسان شمرده میشوند.

سرور کائنات (ص) فرمودند  : ( لذت حسود از همه کس کمتر است ).

همچنان از علی ابن ابو طالب کرم الله وجهه است که :

حسادت سر آغاز تبهکاری است .

حسد زندان روح است .

سعدی (رح) فرمود:

  حسد مرد را بر سر کینه داشت

  یکی را به خون خوردنش بر گماشت

منشاء اصلی :

اگر متوجه شده باشید زمانیکه جفتی طفلی به دنیا میآورند دنیای آن طفل به اصطلاح گل و گلزار است چون تمام حواس والدین متمرکز به راضی نگاهداشتن طفل اول باری شان بوده و حتی خوشی های خود را برایش قربان میکنند و در نظر شان زیبا ترین موجود در جهان فقط همین طفل شان است، اما دیری نمیگذرد که طفل دومی به دنیا آمده و مقام اولی را بصورت طبیعی به دست می آورد. و اکثراً هفتاد در صد توجه والدین بطرف طفل نوزاد دومی شده باقی ۳۰ فی صد میماند و تمام مسایل خانوادگی و به همین ترتیب ادامه میابد.

از نگاه روانشناسی اگر یک طفل را چنان عادت دهید که به هر یک از خواسته هایش جواب مثبت داده تقاضا و مرام وی را پیوسته بر حسب خواهش و هوی اش بر آورده سازید و بعداً یکبارگی جواب ها منفی شود یعنی از :

(خو، درست، بچشم،همین حالا،بگیر،بخور،بنوش، قربان ، صدقه ، گل مادر،جان پدر،هرچه دوست داری…….) دفعتاً مبدل شود به :

( نه، نکن،نمان،نگیر،مخور،برو،نیست، دور شو،گم شو  نه نه نی نی نی …….)

به زودی طفل اول باری در میابد که مایه اصلی همگی این منفی گرایی ها و بی توجهی ها فقط و فقط همین طفل دومی است و با وجود اینکه چقدر برایش گوشزد شده و بگو شش تلقین گردد که این خواهرک و یا برادرک کوچک تو است و تو بزرگتری و نمیدانم وقتی بزرگ شد ترا چقدر دوست خواهد داشت …  اما این حرف ها کمتر بگوش طفل اول باری رفته و او فقط سلطنت از دست رفته اش را میخواهد که بدست آوردن آن ناممکن است از همین جاست که طفل دومی را مطلقاً دشمن پنداشته و هرچه از دستش براید دریغ نکرده و عملاً میبینیم که بصورت واضح و آشکارا با طفل دوم حسادت دارد . والدین هوشیار بعد از تولد شدن طفل دوم، از توجه خود به اولاد اول باری نکاسته و حتی پیش روی طفل اول باری طفل نوزاد را ناز نمیدهند و اگر چنین کنند دست نوازشی بالای طفل اول باری نیز میکشند مخصوصاً پدر ها زیرا مادران ناگزیر تمام حواس شان متوجه طفل نوزاد است .

نتیجه گیری :

زمانیکه انسان به (بگیر بگیر ) خو گرفت برایش ناممکن است تا شیوه زندگی خویش را عوض کند . در اکثر فامیل ها معمول است که دختران مکلفیت دارند نه تنها با مادران کمک کنند بلکه خدمت برادران نیز باید  از جمله وظایف شان باشد و در اکثر فامیل ها حتی مادران هم بالا نشسته و فقط امر میکنند و تمام پسران همچون :

 (خان ، بیگ ، ملک صاحب) نشسته و فقط امر میکنند . که این مسئله کاملاً خلاف اساسا ت دین مقدس اسلام است زیرا ترجمه معانی یکی از آیات مبارکه چنین است:

( بین اولاد های تان عدالت کنید ) البته غلط فهمی نشود که  (حق مادر جبران شدنی نیست) و اوامر والدین را ناگزیر باید بپذیریم  اما مادران گرامی هم باید از انصاف کار گرفته بین دختر و پسر فرق بو جود نیاورده و بعضی امور خانواده را به پسران نیز بسپارند و نگذارند در اثر بی احتیاطی و به اصطلاح ناز دادن بی جای و بیمورد

پسران شان از آداب معاشرت بی بهره بمانند زیرا خواهر،خانم و مادر همیشه و در هر جا نیست که به اصطلاح پشت سر این پسر مفت خورشان را تمیز کند و این امر باعث تکلیف دیگران میشود .

بعضی مردم را عادت چنان است که خویشتن را ممتاز تر از دیگران پنداشته و به اولاد های خویش نیز این مسئله را تلقین کرده میگویند میدانی تو پسر کیستی؟ نمیدانم

پدر کلانت چه نام بزرگی داشت؟ و زمانیکه اطفال شان به مکتب میروند و به جامعه

و اجتماع حقیقی پا می گذارند میبینند که تمام این حرف ها باد است .

کسی خریدار حرفهای پُر طمطراق شان نیست معلم هم فقط شاگردی را دوست دارد که به درس ها کوشان بوده  عاجز و مودب باشد.

چون اولاد فامیلهای به اصطلاح تفوق طلب به ( بالا بنشین،فلان بخور، کلان بگو)

عادت گرفته اند بزودی با همه دست و یخن میشوند و بعد از آنکه چندین بار یخن شان پاره و دهن و بینی شان خون شد بالاخره پی میبرند که به اصطلاح ( یک نان چند فطیر است) وا اینکه شنیده بودند علی آباد شهر است حالا از دیوانه خانه اش نیز باخبر شدند.

اما چون از زمان کودکی تلقین شده اند که تو (بهتری)هیچ گاه از غرور نیفتاده با همگی در گیر اند از این جا است که حس بخل و حسادت شان همچون آتش شعله ور

میگردد. و همیشه در خود خواهی و غرور خود باقی می مانند و احساس تنهایی میکنند چون هیچ کس رفیق مغرور و خود خواه را نمی پذیرد .

حسادت آن مرض مدهش است که برای دفع آن سوره مبارکه ( الفلق) نازل گردیده است، و چشم بد و چشم شدن ، نظر شدن و امثال این ها نیز از روی حسادت بو جود میآید. حسادت مولد فساد ها و مسایل چون طلاق،قتل،برادر کشی،نفاق و برهم خوردن روابط فامیلی، دروغ گفتن ، غیبت، تهمت بستن فریب کاری و امثال آن در بین خانواده ها و اجتماع میباشد . 

در مجموع انسان ها کم و بیش یک نوع احساس خودخواهی ( منم ، من هستم ،از منست من،من  دارند ) از قوم بهترم از فلان طایفه ام ما فاتحان هستیم ازین قبیل …

ازین رو اشخاصی که احساس حسادت و بخل ایشان زیاد تر است به هیچ صورت نمیتوانند قبول کنند که شخصی دیگری نسبت به ایشان بهتر باشد.

و یک فرقی بین حسود و بخیل نیز وجود دارد. حسود وقتی چیزی بهتری در وجود کسی ببیند سخت متاثر شده تلاش می ورزد که نسبت به آن شخص بهتر باشد و اکثراً به رقابت پرداخته میکوشد شخص مقابل را ناکام سازد . که در اکثر حالات فقط وقت خود را ضایع میکند زیرا گفته اند :

با خدا داده گان ستیزه مکن

   که خدا داده را خدا داده است 

و اما بخیل را عادت چنان است ، یا زر و مال بیش اندوخته است و یا کدام نوع استعداد،پیشه،کسب و کمال بلد است اما از کثرت بخل ابداً راضی نمیشود که به دیگران بیآموزاند ، دیگران را نیز ازسر کار واقف گرداند، یا سخاوتی و احسانی کند.

آنکس که بود بخیل خوار است و ذلیل

شادیش  کم است  و   روزی اش  قلیل

در  دار  ِ جهان  از همه   کمتر  باشد

آسایش  ِ  آنکه  تنگ   چشم    و   بخیل

حسود آن بدبخت است که مال خوب کسی را چشم دیده ندارد و توان دیدن روز خوب کسی را هم هرگز ندارد ، از دیدن کوچکترین چیزی در وجود دیگران که خود فاقد آن

باشد سخت ناراحت شده و رنج میبرد از همین جاست که بفکر شر و شور افگنی شده خواه نا خواه گلی را به آب میدهد.

پیوسته   حسود   جان   خود  را  آزرد

و  از  رنج  حسد  نیافت  راحت  تا  مُرد

آن  از  همه   لذت  جهان   کمتر   برد

کو بود حسود و غصه بیش از همه خورد

متاسفانه که این خواص فطری اند و مشکلست این مرض را درمان کرد .

گفته آمده است که :

با   جان مگر از  جسد    براید 

   خوی  ِ که فرو شده است با شیر 

در حقیقت حسودان و بخیلان خویشتن را فریب میدهند و با نفس خود راستکار نیستند چون همیشه از استعداد، کمال و حتی نیک بودن اشخاص منکر هستند و به هیچ کس اعتماد ندارند.

حکیم ناصر خسرو گفت :

با خود کج و با ما کج و با خلق خدا کج

آخر نشوی راست بگو تا به کجا کج

من در طول زندگی با اشخاص حسود و بخیل زیاد سر خورده ام از همه بد تر شخصی را به چشم سر دیده ام که با خوب بودن مردم نیز حسادت دارد وحتی درین باور است که اصلاً هیچ کس خوب نیست فقط مردم به ظاهر به اصطلاح اکت خوب بودن را بجا می آورند تا ظاهراً خوب معلوم شوند ، ممکن است چنین اشخاصی هم وجود داشته باشند اما اینکه عموم مردم را چنین قضاوت بکنیم کاملاً دور از انصاف است . چرا درین عمر کوتاه وقت خویش را به عداوت،کینه،بخل و حسادت گذشتانده و همیشه با مردم هم چشمی و برابری کنیم دیر یا زود همه رفتنی هستیم یگانه اثر که از ما میماند فقط همین اعمال خوب و زشت ما میباشد.

جامی ( رح) گفت:

این جهان منت سرای بیش نیست

هر که آمد هرکه آید می رود 

مولانای بلخی فرموده: 

این چنین بهتان منه بر اهل خلق

کین خیال تست برگردان ورق 

به امید اینکه روزی وطن عزیز ما  دو باره به حالت عادی برگردد و جای کینه،بغض  حسادت و بخل را صفا، صمیمیت،دوستی ، برادری و برابری و عشق فرا گیرد.

ما را ملامتی ست اگر حق بگفته ایم

تیغ زبان به سنگ حقیقت چو سفته ایم

نکاتی در بارۀ این ویژگی ها از حضرت سنایی: 

از لابلای سیر العباد

سیر العباد اثر بزرگمرد ادب و عرفان حکیم ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی متولد  شهر غزنی در۴۷۳ هجری قمری و متوفی در همانجا به سال ۵۸۵ هجری قمری  میباشد.

فهم این اثر تأمل و حوصله فراخ میخواهد.سیر العباد ( الی المعاد) را وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت  به همکاری موسسه انتشار کتاب (بیهقی) به چاپ رسانده است

این اثر به مناسبت نهصدمین تولد حکیم سنائی (رح) با پیشنویس های از داکتر (نوین) وزیر اطلاعات و فرهنگ وقت، پوهاند مجروح و رضا مایل در ۲۱۰ صفحه شامل خود کتاب و مقدمه آن و ۸۰ صفحه شرح سیرالعباد به نشر رسیده است.

سنایی

من مصمم هستم که از لابلای این اثر والا فقط بسیط ترین متن ها و اشعار را بطور فشرده به علاقه مندان تقدیم کنم، امید وارم مقبول قرار گیرد (عالمی)

صفت جوهر خاک و آنچه نتایج اوست از شره و بخل و کینه:

روز  ِ اول  که  رخ به  ره  دادیم

بیکی   خاک    ِ  تو ده   افتادیم

خاکدانی   هوای   او   نا   خوش

نیمی  از  آب  و  نیمی از  آتش

تیره چون روی زنگیان از زنگ

ساحتش همچو چشم ترکان تنگ

گرگ دیدیم فتاده  در تک و پوی

همه  آهن دل  و  خماهن   روی

موش چون گربه طفل خوار درو

مار چون خوک ثفل*  خوار درو

 گه  برو  دیو   و دد  سوار شدی

گاه   کژدم   طبیب    ِ  مار شدی

و اندر  و  یک رمه سگ  آسوده

لب  ز   مُردار   و  روده   آلوده

خوک  دیدم  بر آن   گره   سالار

عملش   اندک  و خوّرش   بسیار

جاذبه ا ش را چو وقت خوان بودی

مطبخ     ِ   دافعه    سگان    بودی

خود  به خود  نقش  دیو  می کردند

خود  ز بیمش    غریو   می کردند

از پی   ِ  عشق   صورت  ِ لا   را

قبله ی    ساخته        چلیپا      را

* – ثفل- میوه سیب ، سیب دادن

صفت بخل

همه  سر پیش  درفگنده  چو چنگ

همه وا پس رونده چون خر چنگ

همه   درویش  و  طبله  پُر   دینار

همه  نا  هار   و  خانه  پُر  مردار

هیچ   ادبار    بار     چندان     نه

خانه   پُر  استخوان   و  دندان  نه

بهر   آن   تا   چرا    نماید  رنگ

همه  با  سایه ی  خود  اندر جنگ

وز  پی  آنکه    چون  فشاند   نور

همه   از   آفتاب   و  مه   رنجور

صفت طبیعت

افعی  دیدم     اندر    آن     مسکن

شش سر و هفتروی  و چهار گردن

هر   دمی  کز  دهان   بر    آوردی

هر   کرا   یافتی     فرو    خوردی

گفتم  ای  خواجه کیست این  افعی؟

گفت:  کین   نیم   کار    بو   یحیی

اینک این   مار  کاروان  خوارست

راه   خالی   ز  بیم   ِ  این  مار ست

بی    من  ا ر  دست  یافتی   بر  تو

نیز     نوری    نتافتی      بر     تو

همچو خود زشت و ناخوشت کردی

مایه ی  دود    و    آتشت     کردی

هفت  عضوت  به  چار که     دادی

چهار  جزوت   به هفت   مه  دادی

بردی این افعی از تو بهره ء خویش

لیک  چون با  منی   از  و  مند یش

که یکی  نور من  بدو سد   ِ  اوست

نظر   ِ  من   درو   ز  مرد  اوست

او  بگفت   و  دو   رخ  بدو  بنمود

چون  مرا  و را  بدید  افعی    زود

چون  سگان  پیش  ما بخفت بخفت

راه  ما  را  بدم   برَفت   و   برُفت

صفت  کینه

چون  از آن توده رخ بره  دادیم

بیکی    وادی    اندر    افتادیم

دیو  دیدیم  بسی  در آن   منزل

چشم بر گردن  و زبان  در دل

رخ  چو  گام  سمند  بر  سندان

دل  چو کام  ِ  نهنگ  بر دندان

همچو مال  ِ یتیم  بیرون  خوش

لیک   هنگام    ِ  آزمون   آتش

آهن و سنگ هریکی بدو رنگ

دل  بر آتش بسان آهن و سنگ

با همه  فعل  شان  ز بد  گهری

از درون  تیغی از برون سپری

و این هم سروده ی من راجع به حسادت:

حسادت

حسادت  عادت    بد  بخت  باشد

رهایی زاین مرض هم  سخت باشد

حسودان را نه  نام  و ننگ دیدم

که  دایم  با  خدا  در   جنگ   دیدم

گر ایزد  خاره  را  گوهر  نماید

ز گوهر   خاره   هرگز  باز   ناید

کی بستاند  کسی را گر خدا  داد

رود   عمر ِ حسودان  حیف   برباد

دل خود خون بگرداند به نا  حق

جگر را از حسد کرده ست شق شق

بخیل هردم درون خویش خورده

ز خود بهتر چو  دیده  گویی  مرده

حسادت  دیده  ام   با  مال  ِ دنیا

حسادت  با سرشت  و حسن   زیبا

حسادت با  فن و علم  و هنر هم

حسادت  با   صفات  و  خلق   آدم

حسادت میکنند  با نام و شهرت

حسادت  با  مقام  و  جاه  و عزت

درون حاسدان چرک وسیاهست

تمام   ِ هستی   ِ شان  در  فنا هست

حسود آخر  به  جادو راه  برده

زجمع  ِ  راد   مردان    زود  مرده

به وی بخشی زمین وآسمان را

ببیند  باز   چشمش    دیگران    را

نداند قدر  ِ نعمت را به هرحال

بسی  نعمت    کند    پامال    پامال

حسود هرگز نیارد شکر یزدان

که طمع  ِ بحر  ِ او ر ا نیست پایان

که شاید خاک قبرش سیر سازد

ببین   دنیا    و    عقبی   را   ببازد

دو چشم حاسدان چون تیر دیدم

دلش   را   قفل  با    زنجیر   دیدم

برو حاسد که مردی  ناید از تو

ترحم   در  دلت    نبوَد   سر  ِ  مو

برومردی کن و برخویش بنگر

برون  کن  عادت  طفلانه   از  سر

حسوداز فطرت خود پست باشد

همیشه  تیغ   ها    در  دست  باشد

بخوان بر دفع او سوره فلق را

که  دفع  شر  شود  گفتا ر حق  را

الاهی  گوهری   از  عشق  افزون

که دور از حاسدان باشم ( همایون)

سید همایون شاه “عالمی”

۲۳ عقرب ۱۳۸۷ خورشیدی

وزیر اکبرخان مینه

کابل – افغانستان

 

۲ پاسخ به “بخل و حسادت”

  1. admin گفت:

    درود به جناب عالمی عزیز ، مقاله زیبا و خواندیست . سروده های زیبا و معلومات خیلی مفید و عالیست. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر

  2. همایون عالمی گفت:

    درود بر دوست عزیز و فرهنگی ارجمند جناب مهدی بشیر، آفرین بر شما که به اسرع وقت این مضمون را آرایش داده و نشر نمودید، و اظهار امتنان و سپاسگزاری مینمایم، بلی اگر این مقاله به دقت خوانده شود محتوای زیبای دارد زیرا شامل سخنان عارف بزرگ این خطه یعنی حضرت سنایی غزنوی در آن گنجانیده شده است. شما سلامت باشید برادر نهایت عزیز.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما