۲۴ ساعت

04 آگوست
۲دیدگاه

در وصف اندرابی های عزیز

تاریخ نشر سه شنبه ۱۳ اسد ۱۳۹۴ –  چهارم  آگست  ۲۰۱۵ هالند

اندراب

در وصف اندرابی های عزیزخصوصآ به جوانان قهرمانش

شایق الله دلدار اندرابی

******

ای دل بیابکن توتماشای نوبهار

درهرطرف بودچمن وسبزه لاله زار

این نوبهارماهمه سرسبزوخرم است

مسکن گزین هست همه شیران وهم عیار

کشمیرهست خجالت درنزدملک ما

ازسیب ومیوه هاش برم تحفه بیار

جنت نظیراست این ملک اندراب

شاداب وخرم است درختان بیشمار

آب روان بپای درختان چون بهشت

درمزرع اش هرآنچه دلت خواست توبکار

آیدنوای قمری وبلبل به گوش جان

درچهارسال فصل وایام نوبهار

مسکن گزیدگانش باعیش وبانشاط

باقلب های صاف وهم خالی ازغبار

بایکدیگرکه دارندصدق وصمیمیت

ازتاجک وهزاره این بوم واین دیار

اهل معارفش همه شاداب وخرم اند

کوشان به درس خویش هم لیل وهم نهار

ازوحدت وصداقت واخلاص وهم صفا

دارندعدوکدورت درقلب غمگسار

وحدت بودیگانه رمزشرافتش

سرهای مغرضانش آویزتو به دار

چشم امید به این وآن داشتن چرا

ازحاسدان مغرض توهیچ طمع مدار

همت بکن(شایق) زادگاه من وتوست

(اندرآب سرزمین حماسه آفرینان)

انـدرآب آن دیـار راد مـردان

مـردمـــش غیور و قـهرمان
***
انــــدرآب مهــد کــوشــانیــان

شــه نشیــن بــود شــه شــاهـان
***
یک پارچه بود مردم قاصان

آندره سبز و دریایی خرامان
***
نقــش بــود گــذرگـــاه ابــریشـــم

دهصلاح وحصار بود این داستان
***
ســـیـب و نــــاک و آب آرزو

نیســت نـظـیرش انـــدر جـهان
***
آن بود شهامت دلیر مردان

مجاهدینش مسلمان کرد نورستان
***
ضرب خانه سکه زاد وارساسانیان

اعمار کاخ امیر ز دست اســیران
***
انــدرآب پــرورنـــده عیــاران

بشکست لشــکر سکنـــدر یــان
***
فـرزنــدانــش مبــــارز و دلــیـر

زیــک تـن و یـک دل و یـک جان
***
آزاد بــود ایــن دیــار بـاستـان

ز آزادی او آزاد گردد بـــغلان
***
جان سپردند فرزندانش درجهاد

آن جهـاد آزاد کــرد افغــانستان
***
انــدرآب است دیــــار آزاد گان

دوســت دارمــش بهتـر ز جان
***
میسـازمـت ای ســرزمین نازنینــــم

تا بود باعــث را قطره خون درجان

اندرأب دشمنانت خواربینم

رقیبانت به پای داربینم

نگذاشتند ترا ساعتی آرام

خوشاروزی ترا گلزار بینم

به این أب وهوای خوشگوارت

به میوه های لذیذت سرشار بینم

نمیرسد به تو فرخار و پغمان

در بهاران ترا گلزاربینم

به أبادیت نکردند هیچ توجه

اما جوانان ترا بیداربینم

ز عهد سکندر و چنگیز و تیمور

به سربازی ترا با ایتار بینم

ز دست فقر و رنج و نا مرادی

همیشه ملت ترا پر کار بینم

تو بوده أی مهد غازیان و دلیران

مجاهدان ترا نامدار بینم

سلامت برده عبدالرحمان را به کابل

به ناموس دوستی ترا پاسدار بینم

غلط نگویم توام الجهاد بودی

مجاهدین ترا شاندار بینم

شکستاندی طلسم استعمارسیاه را

مقاومت گرانت را سردار بیم

مینویسم شور و وصف اندراب

تا که بربندم ز چشمان تو خواب

اندراب یک دره ء زیبا بود

هر کنارش کوه و هم دریا بود

در بهارش گر شوی مهمان او

نا گزیر استی شوی چون جان او

اندراب از هر نگاه لایق بود

کوچه کوچه شاعر و عاشق بود

گر تو خواهی لذت روی زمین

رو زبستان های او تو میوه چین

آب او باشد گوارا تر ز شهد

تو نیابی در جهان مثلش نگین

مردمش باشند همه مهمان نواز

هم برایت می کشند از مرغ و غاز

من چه گویم از شه شاهان او

یا چه گویم قصه ء قاصان او

هم سراب و هم سمندان و بنو

با تو گویم من ز ارزینگان او

گر به سر داری هوای سر دره

عقل و هوش یکدم ز پیش ات میپره

دختران نوبهار مثل پری

در صفا و در محبت دلبری

مهوشان سر پل و اولادیش

هم پری وحشان کشن آبادیش

میبرند دل را ز تو در یک نگاه

بعد از آن کار تو باشد اشک و آه

مردمان اندراب است با خدا

مسجد جامع بود در ده صلاح

پل حصار و باجگه نام آور است

از قدیم ها شاهد و جام آور است

از تغانک گر کنی روزی گذر

عاقبت گردی به سویش رهگذر

باغ دره و قزه و هم تاجکان

جمله باشد نور چشم عاشقان

کوتل سرخی و پس کندی بود

هم در آنجا راه به پارندی بود

یک زمانی اندراب آباد بود

هم دل هر مرد و زن دلشاد بود

در یکی از روز های تلخ و شوم

راکت و طیاره آمد با هجوم

ریخت بام و خانه را ویرانه کرد

هر که عاشق بود بی کاشانه کرد

طفلکانش بی پدر بسیار کرد

نو عروس و بیوه گان را زار کرد

مادران یک سر به داغ لاله ها

میکشند از سینه آه و ناله ها

ای خدا بر حال این مردم بیبین

با غم و اندوه مکن یکدم قرین

هر چه دیدم در هوای این دیار

سبز و خرم دار او را بی شمار

ای عزیزان ! بیاید دربهار سیر گل وگلزار اندراب

لالــــه وریحــان بروید کوهسار اندراب

دره کشـــــن آبادش بی نظیر است در جهـــان 

آب هفت رنگــــــش آید زچشمه سار اندراب

پلخــــواه بــنو وسرپل ومیروا کنــــید تماشا 

باغهایـش پرزبلبلان وهم دره مشکبار اندراب

آرزو واودا را گویم کاروان ســرای باد صبا 

نسیم سحر درکوه هندوکش بود عطار اندراب

ارزنگان ولین وباغجباغ چوساقه گل درمیان

صیادها وخانقاوسنگبران است افتخار اندراب

ده صلاح وبراتاودهزک چون بوته گل دربوستان 

چــــــــــون آشیانهءبلبلان خوش خوان نوبهار اندراب

قاصان وشهشان چون سرو بود سبزوخرم

هم نظیرگلهای رنگارنگ دره پل حصار اندراب

ده یک و قزه وسراب ومندان بوقلمون شمات 

پکنــــــــــدی ودریشو وتغانک قریه های پرآبشار اندراب

کوه هایش سربه فلک پرازبرف مزین بود

ببـــــــــین بس عجب آهوی خوشنهاد ومشک ختن داراندراب

آب دره هایش آید شفاف از میان سنــــگ 

بی مانند درجـهان ماهی بی خارو خالدار اندراب

ازدره هایش اشک ریزد زهجــــــــران بهار

پرازسبزه و گـــــــــــلزار شود جویبار اندراب

نیک وصف کـنم گیـلاس وبلخی اش رابی شمار

سیب مشهورش اسـت میوه بر بار اندراب

فرزندان بس قهـرمانش در سنگرهای جهاد

گلگون قباء بود رفـتن زیر خاک شعار اندراب

روس وانگلــــــیس را راندند زافغانســـتان 

چون شــــــــــــــــیر دلاوران سپهسالار اندراب

مهـــــــــد علم ودانش از نخبه گان اندراب 

شیخ الحـــــدیث عبدالقاهر فرزند نامدار اندراب

دامن جهل برچیده شد ازهرگوشه وکنار 

زفییض علم وعرفان شد چراغان شب تار اندراب

هر که یکبار آید سیر گل وگلزار اندراب

شایق ازبوی عطـــــرش باشد سالها خمار اندراب

واصف آن فرزانه فـــــــــرزند باوفایـــــــــــــــــش

است “شایق الله”زادهء متدین عالی تباراندراب

 

۲ پاسخ به “در وصف اندرابی های عزیز”

  1. admin گفت:

    دوست عزیز آقای شایق الله دلدار اندرابی ، سروده عالیست. لطفا در آینده از طریق این ایمیل و از طریقر WORD بفرستید . این هم ایمیل :mehdibashir@gmail.com موفق وسلامت باشید . مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما