۲۴ ساعت

23 جولای
۱ دیدگاه

رشک چمن

تاریخ نشر پنجشنبه  اول اسد ۱۳۹۴ – ۲۳ جولای  ۲۰۱۵ هالند

Lente38

رشک چمن

ولی پوپل

محترم ولی پوپل

محترم ولی پوپل

از دور بدیـــــــــــدم , من آن سرو روان را

آن رشک چــــــمن, سرو خرامنده چمان را

آن ناوک مـــــــــــژگان نمود, وآ ن خم ابرو

بر سینۀ عشـــــــــــــــاق زد آن تیر کمان را

هم شــیخ شدش عاشق و هم شاب شدش یار

دیوانه نمود از غم خود پـــــیر و جوان را

با تـــــیغۀ ابرو همه از تیغ کـــــــــــــشیدی

نی تــــخم جوان ماند نه پیـــــرانه سران را

با غمــــــزه و صد ناز تنش جلوه زنان کرد

شمـــــــــــــشاد قد نازک باریک میان را

آهسته منـــــــــــــــش از پس زلفان بدیدم

آن چهرۀ رخـــــــــــشنده و یاقوت لبان را

سیرآب نمودم, از آن چشــــــمۀ حیوان

این دیدۀ خشـــــکیده و این رنگ خزان را

وز گوشــــــۀ چشمان به نهان دیده بدوختم

من دیدۀ بادامی و آن پســــــــــــته دهان را

لیک از نظرم عشوه کنان برق زنان رفت

برد از کــــفم ای وای ولی این دل و جان را

برخور , تو از زندگی وز عمــــــر ثمر گیر

مگذار به بیــــــــــــــهوده جهان گذران را

۲۲ جولای ۲۰۱۵

ورجنیای شمالی

ولی پوپل

 

یک پاسخ به “رشک چمن”

  1. admin گفت:

    درود به پوپل عزیز ، سروده زیبا و خواندنیست. از خواندن آن لذت بردم . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما