۲۴ ساعت

22 ژوئن
۱ دیدگاه

پدر

تاریخ نشر دوشنبه  اول سرطان  ۱۳۹۴ – ۲۲   جون  ۲۰۱۵ هالند

923_orig

پدر

عبدالغفور امینی

محترم عبدالغفور امینی

محترم عبدالغفور امینی

پدر مرا تو به صدناز پرورانیدی

برای راحتم ازراحتت تو ببریدی

برای کارکه دایم تپ وتلاشت بود

چه رنجها ومصایب کزاین وآن دیدی

برای آنکه بیابی تو لقمهء نانی

دوصدکنایه زهرچارسوی بشنیدی

بودی گرسنه ولی لقمه را به من دادی

زخوردنی همه را پیش روی من چیدی

زرنج وزحمت وازکارِ بیش خسته بودی

ولی به روی من هردم زمهرخندیدی

زهرنگاه پر الطاف وپرزامیدت

به رگ رگِ بدنم مهررا دوانیدی

نبود اگرچه ترا بهره ی زدانش وعلم

ولی مرا تو زبی دانشی رهانیدی

برای آنکه من ازعلم بهره ورگردم

تو ام به مسجد ومکتب همه رسانیدی

به جشن وعید وبراتم لباس نَو کردی

لباسِ کهنه وبیرنگ را تو پو شیدی

حق زحمات تو بایست من ادا بکنم

فقط تو ام به چنین مرتبت رسانیدی

مقام ومنزلتت نزد من بُوَد بالا

 برای من تو فراتر زمهرو خورشیدی

سَزد کنون که امینی ات احترام کند 

چراکه عمرتوبود سربه سرتراژیدی

جنوری ۲۰۰۷

 

یک پاسخ به “پدر”

  1. admin گفت:

    درود به آقای امینی عزیز ، سروده زیباست. روز جهانی پدر و حلول ماه مبارک رمضان بشما و خانواده محترم و هموطنان عزیز مبارک. طاعات و عبادات تان قبول . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما