۲۴ ساعت

25 ژانویه
۱ دیدگاه

آخرین روز و آخرین رازی مادر !

تاریخ نشر یکشنبه ۵  دلو ۱۳۹۳ –  ۲۵ جنوری ۲۰۱۵ هالند

آخرین روز و آخرین رازی مادر !

نوشته : ذکیه « لامیه »

آی مادر مهربان :

تو در عالم مهرو محبت ، علاقه و تحمل همه سختی ها  ، برای تربیت سالم اولاد هایت رنج و زحمت کشیدی و همه را با کمال و ثمر رسانیدی ، خود سوختی و همه را ساختی !!

آی مادر با برکت :

تو با تلاوت قران کریم  و ادای نماز پینجگانه برای  خانه و خانواده  و اولاد ها ، عروسان ، نواسه، کواسه و دوستان  برکت می بخشیدی  و با نیت  و دل پاک  به  خوشبختی  و سعادت شان  دعای خیر میکردی .

آی مادر صبور :

بیاد دارم  !  تو را  الهی  با  حکمت  و معجزه خویش ؛  از خواب  عمیقی « کما »  هفت شب  و روز بیدار کرد!!!  نه  صدای ماشین  قلب  بود  و نه هم  صدای  دستگاه  تنفس  مصنوعی  و سیرم  و نه هم  علایم  و نشانه های حالت بحرانی  …..

بلکه با  چشمان بینا  اولادها، عروسان و ….  را در بغل گرفتی ،  نوازش  دادی  و با هر کدام  آخرین  نصایح  و وصیت خود را بیان کردی .

آی مادر با تقوا :

با چشمان پر از  اشک ، شاهد صحنه  مهر و محبت  واقعی  مادر با  فرزندش بودم   !!

 دیدم ..  بلی ؛ دیدم  که شوهر مهربانم چطور با قلب غمگین  بالای بستر مریضی ات ، قطره،  قطره اشک می ریخت .

دیدم که او با محبت دستانت را می بوسید و با  چشمانش  می مالید .

دیدم که او از ذات مقدس استدعا  میکرد تا از فیض و برکت و دیدارت بی نصیب نشود و …

اما ؛ تو با وجود اینکه رخت سفر به  درگاه الهی  می بستی ،  با خوشی  سرو صورت فرزندت  را نوارش میدادی و از صمیم  قلب دعا کردی و گفتی :                                                           خداوند تعالی  زیارت حج را نصیب تان کند ، هر دوی شما حاجی و بی بی حاجی شوید و …

آی مادر عادل :

بیاد دارم !  تو مرا با توان وجود خود در آغوش گرم  مادری گرفتی  و از دل و جان برایم دعا کردی و گفتی :

دخترم :  تو برایم همیشه خدمت کردی، خوار و ذلیل نشی و با شوهر و اولادهایت  خوش باشی.    من در حالیکه دستانت را می بوسیدم ، برایت گفتم :

 مادر : اگر از من کدام  خطا رخ  داده باشد ، من  را ببخشید!!

اما ؛ تو با محبت و بزرگواری گفتی :

 دخترم  : من  از تو راضی هستم  ، خدا و رسول  از تو راضی  باشند !!

آی مادر خیراندیش :

بیاد دارم  !  نگاه خسته تو با من هزار گونه سخن  و راز و نیاز داشت .

 بیاد دارم  !  سوزی درد در نگاه تو می پیچید  و در قلبت کشایش  طوفان  میکرد و …

 اما ؛ با  آن هم  آخرین رازت را برایم  بیان کردی :

دخترم  :  شب  خواب دیدم  که  نزد خسر خدا بیامرزت رفته  بودم ؛  او خدا بیا مرز در باغ  بسیار کلان  و سرسبز بلا جای نشسته  بود و دستار « لنگی » مقبول  به سر داشت .

او پرسان  شوهرت را از من  گرفت و گفت :

پسرم …  کجاست ..  او  چرا خفه است و …..

برای همه …….   بگو که این  دنیا بقا  ندارد ، سعادت  شما  در اتحاد  و اتفاق  شماست  و….

آی مادر جان :

در حالیکه نان خشک  مورد پسند  تو را  لقمه ، لقمهبرایت  میدادم  و تو با  مزه ، مزه  ان  را میخوردی ، بعد از لحظه  سکوت  کوتاه  آدامه دادی :

دخترم : در همان شب  که من  خواب دیدم  ….  دفعتآ از منزل  سوم  به پاېین افتادم  و ….. و حال  که  بیدار شدم ،  در شفاخانه هستم و ….

آی مادر با عاطفه :

بیاد دارم ! در حالیکه سر و صورتم  را در عالم  خوشحالی  نوازش  دادی ؛ با عا طفه مادری  برایم گفتی :

دخترم :  تو و همه عروسانم ؛ برایم  مثل  خواهران  و مثل  دختران  هستید !

با دختر یگانه ام ….   لطف  و محبت کنید ، او سیاه سر است ؛  و بعد از من  او را با مثل  مادر این خانه و خانواده عزت و احترام  کنید و…..

آی مادر با صبر و متانت :

عمر کوتاه ؛ مرگ  حق و چاره نجات  از آن  نیست !

 تقدیر  و سرنوشت؛  قلب  مهربانت را خاموش  کرد .

  چشم از هستی دنیای فانی  بستی  و به دنیای آبدی  پیوستی !!

   با مثل فرشته ها در خواب عمیق  بودی.

   از چهره ات  نور میبارید .   

بیاد دارم !  بلی ؛ به یاد دارم  آن لحظات غم انگیز و آن دیدار آخرین  را که :

دیگر چشمان مبارکت باز نشد .

دیگر دستان پاک مادریت؛  کسی را در آغوش پرمحبت مادری نگرفت و نوازش نداد.

دیگر نه زمزمه مهر و محبت بود و نه هم  راز و نیازی مادرانه .

آی مادر !

دیدم : اشک در چشمان همهطوفان غم کرده بود و … 

دیدم : همه با هم برایت زار .. زار گریه میکردند و …. 

دیدم : همه  به دربار الهی  رازو نیاز می کردند و تو ….

تو در خواب آبدئی فرو رفته بودی و ما را …. 

بلی؛ تو ما را درایندنیای فانی ، تنها گذاشتی و در شب جمعه مبارک به درگاه حق تعالی پیوستی !

آی مادر؛ تو نعمت گرانبهای الهی  بودی :

میدانم که الهی  حق والدین  را قرین به حق خود قرار داد و به بندگان خویش واجب ساخت تا با والدین خویش احسان و نیکی کنند و …. 

میدانم که بدون رضایت  فضیلت والای و دعای خیر مادر ؛ هیچگاه اولاد  به بهشت  و نعمت بهشتی متوسل نمی شود .

دریغا :

رضای الهی  این  نعمت گرانبها را در این  دنیای فانی از ما گرفت و از برکت اینکه  بهشت زیر پای مادران است ؛ برای همیش محروم  شدیم  و …

آی پروردگار عالمیان :

دستانم به درگاه مقدست بلند و سرم  به سجده تو ؛ خم است !

تو با لطف و مرحمت خویش این مادر مهربان را که  یازده اولاد را در مشقت  و رنج  به ثمر رسانید و با صبر و بردباری شب  و روز زحمت کشید ، برایش  اجر و مزدی  بی پایان در آن  دنیای آبدی و باقی نصیب  کن .

آی پروردگار روز حساب و حشر :

تو با فضل و کرم  خویش این مادر فرشته را که با  همه مهربان ،عادل ، نیکو کار و  با تقوا بود ؛ بیامرزد ، روحش را شاد و بهشت برین را نصیبش بگردان .

امین یارب العالمین

ذکیه « لامیه »

نوامبر ۲۰۱۴ م ــ  المان

 

یک پاسخ به “آخرین روز و آخرین رازی مادر !”

  1. admin گفت:

    درود به خواهر گرامی محترمه ذکیه « لامیه » ، نوشته زیبا و عالیست. خداوند تمام مادران عزیزیکه در کنار فرزندان و خانواده هایشان نیستند بخصوص مادر عزیز ما را مغفرت کند و جنتها نصیب شان گرداند .و مادرانیکه شکر در قید حیات اند عمر طولانی و صحت کامل عنایت فرماید. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر – هالند

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما