۲۴ ساعت

29 اکتبر
۴دیدگاه

خیال مزرعه خوشبختی

تاریخ نشر سه شنبه ۲۹ اکتوبر ۲۰۱۳ هالند

شهلا لطیفی ولیزاده

شهلا لطیفی ولیزاده

خیال مزرعه خوشبختی

شهلا  لطیفی ولیزاده

***
تنم سرد بود
یخی احساس دستانش مهر نداشت
و لمس گرمی و خواستش انتها

در شرم پیچیدم
چشمانم را بسته
تصور کردم طراوت ها را در مزرعه خوشبختی
که دانه هایش با استقامت جوانه میزنند
خوشه های ترحم در لای شاخه ها بخت بلند به پرواز اند
سبزه ها خیلی سبزاند
جلا دارند چو ناهید در همسایگی ماه 
و آب جاری برازندگیی در وسط دریا
در مزرعه گام نهادم
نرم بود و والا
نسیم سخاوت بوسه ام کرد
تپش سبزه ها در زیر پاهای برهنه ام تندتر شد
مرا احساس کردند
نالشم را و بی ثباتی احساسم را
چون آن قمری های در بند بسته
آب ریختند به کاسه بلور تنم
هوشم دادند و فرحتم
چشم گشودم 
چه خوشبختیی
آن دیگر رفته بود در آنسوی بستر درشتی هایش
الأن دیگر بمن نیازی نبود
سرد شده بود از هوس
چون آن قطعه ی قلبش و ناهمواری های ذهن ملوث
اما من
با طراوت بودم 
از لمس نسیم
از نور ناهید
از سبزی فرش
و از قطرات زلال آب تازه در رو و تنم با مصور خیال روحم
زآن مزرعه
مزرعه ی خوشبختی

شهلا

 

۴ پاسخ به “خیال مزرعه خوشبختی”

  1. admin گفت:

    شهلای عزیز ، سروده زیبا و عالیست . موفقیت بیشترت را آرزو میکنم.
    مهدی بشیر

  2. احمد محمود امپراطور گفت:

    درود………..!
    ملیح و با احساس…………..

  3. شهلا ولیزاده گفت:

    جناب بشیر بزرگوار،نهایت سپاسگزارم.

  4. شهلا ولیزاده گفت:

    جناب امپراطور گرامی،ممنون از حضور شما.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما