۲۴ ساعت

03 مارس
۲دیدگاه

دل بریدم از تو !!!

  تاریخ نشر یکشنبه  سوم مارچ  ۲۰۱۳ هالند

نذیر ظفر

نذیر ظفر

    دل بریدم از تو !!!

۲۸ / ۲ / ۲۰۱۳ 

نوشته : نذیر ظفر

*** 

دل بریدم از تو ای چشمان سیاه

تا نـــــــسازی ام دگر غرق گناه

دل بریـــدم ؛ تا نسازی ام  زبون

تا نیفـــتم پیـــــــش پایت واژگون

دل بریدم , از وفـــــای کا ذب ات

از خروش خنده های جا ذب ات

دل بریدم؛ دل بریدن مشـــکلست

بال بشکسته پریدن مشـــــکلست

دل بریدم از حضورت در خیال

تا نسازی ام دگر افـــسرده حال

دل بریدم ؛ اشکــــــهایم تیغ شد

غصه ها در پیــــــکر من میغ شد

دل بریــدم از حکـــــــایات شبت

از وجود گرم و پر تاب و تبت

دل بریدم؛ نـــــــــشنوم آواز تو

تا نگردم بســــته در اعجاز تو

دل بریدم از تو ای عاشق فریب

دور کردم عکسهایت را زجیب

دل بریدم تا نباشــــــی در خطر

تا نبینم چشـــــــــم زیبای تو تر

دل بریدم از تو چون امواج دور

میروم در انتـــــــهای پر غرور

دل بریدم تا نـــــسوزی ز آتشم

منکه آتش پیشه ام ؛ آتش کشم

دل بریدم؛ شرم را کشتم به عیب

نالهء بــشنیده ام از عــشق غیب

دل بریدم از تو ای ایــــــینه دار

نام عشق و عاشقی بر لب میار

نذیر ظفر

 

۲ پاسخ به “دل بریدم از تو !!!”

  1. admin گفت:

    ظفر گرامی ،از خواندن آن لذت بردم . عالیست زنده باشید. مهدی بشیر

  2. قیوم بشیر گفت:

    به شاعر وارسته و نکته سنج محترم نذیر احمد ظفر
    قیوم بشیر
    ملبورن – استرالیا‏
    سوم مارچ ۲۰۱۳‏

    دل بریدی

    نمی دانم چه شد تا دل بریدی‏
    ز چشمان سیاه ی او رمیدی‏
    نمی دانم چرا غرق گناهی‏
    اگر تو عاشقِ چشمِ سیاهی
    نمیدانم زبونی گفتی از چیست
    بنزدش واژگونی گفتی از چیست
    چرا گفتی وفای کاذبی داشت
    اگر او خنده های جاذبی داشت‏
    بریدی دل گمانت مشکلی نیست‏
    ندامت بی اثر شد حاصلی نیست‏
    بریدی ناله اش را در خیالت
    گمان کردی که بهتر گشته حالت
    بریدی دل و اشکهایت روان شد‏
    دوچشمت با دل تو بد گمان شد‏
    بریدی دل حکایت ها بنأ شد
    هر آنچه بود میان دل فنا شد
    بریدی دل ز آوازِ صدایش
    گذشتی از همه ناز و ادایش
    بریدی دل که اوعاشق فریب است
    ندانستی در این ره صدرقیب است
    بریدی دل که باز رفع خطر شد‏
    دریغا هر دو چشمان تو تر شد‏
    بریدی دل ز امواج زمانه
    ز الطافِ نگاه ی عاشقانه
    بریدی دل که آتش پیشه هستی‏
    از آنرو تو در این اندیشه هستی
    بریدی دل بسی رنجیده رفتی
    به تنهایی خویش نالیده رفتی
    بریدی دل (ظفر) از روزگارش
    شکستی شاخه های انتظارش‏
    بریدی دل که برده حال و هوشت
    فضای شاعری دارد خروشت
    بریدی دل و الطافش ندیدی
    به یک لحظه سر و نامش بریدی
    ‏« بشیرا » ماجرای عشق چنین شد
    تمام آرزو نقش زمین شد

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما