۲۴ ساعت

27 دسامبر
۱ دیدگاه

باز هم ششم جدی فرا رسید

باقی سمندر

باقی سمندر

باقی سمندر

ششم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی

۲۷ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

باز هم ششم جدی فرا رسید

عنوانی یا سرخط یادداشتی بود که  در :

۲۵ دسامبر ۲۰۰۷ نوشته بودم . شما را به رفتن چند ګام به عقب دعوت مینمایم تا ګامهای رو به بیش رفتن را استوار ترګزاریم .

ساعت یک بعد از ظهر ۲۵ دسامبر سال ۱۹۷۹ را بخاطر بسپاریم .

بیاد روز های گذشته :

بیاد تاریخ ای که  درافغانستان باردگر  به شکل دیگر تکرار گردید و امید که بار دیگر تکرار نگردد ،

بیاد هزاران هزار انسان به خاک وخون خفته ،

بیاد هزاران هزار سپاهی گمنام ،

بیاد هزاران هزار انسان که زیر شکنجه ها جان دادند یابا رنج ها از پولیگون پلچرخی رهائی یافتند ،

بیاد هزاران خانه، باغ وراغ، پل وپلچک، مکتب ومدرسه، مسجد و خانقاه، دشت ودمن،کوه و کوهساری که به توپ وگلوله و راکت و بمباران هوائی وزمینی بسته شدند ،

بیاد  هزاران هزار انسانیکه کفن پوشیدند و بنام مجاهد در راه استقلال افغانستان جان شان را فدا ساختند ،

بیاد عزیزان که دلاورانه بخاطر تحقق استقلال افغانستان و تامین دیموکراسی و آزادی وعدالت اجتماعی تا پای جان رزمیدند ،

به پاس هزاران هزار بیوه در افغانستان ،

به پاس هزاران هزار کودک یتیم ویسیر در افغانستان،

به پاس هزاران هزار زخمی و مین خورده در افغانستان ،

به پاس همه آنهائیکه می رزمند و تا هنوز تسلیم انواع ظلم وستم واستبداد نشده اند ،

بپاس اشک های مادرانی که بخاطر شهادت فرزندان شان از گونه های خویش ریختند،

بپاس اشک های خانم هائی که بخاطر شوهران شان و کودکان ایکه بخاطر پدران ومادران وعزیزان شان ریختند ،

بپاس ملیونها انسانی که در کشورهای گوناگون از کران تا کران کره زمین آواره و سرگردان شدند و بنام مهاجر تا امروز سر گردان وبیخانمان اند ،

بپاس درفش آزادی و زنده گی با آرمان آزاده گی

خواننده عزیز و ارجمند !

برای بسیاری از ما وشما مبرهن وروشن است که در۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹ برابر به ششم جدی سال ۱۳۵۸ افغانستان مورد تجاوز آشکار شوروی و لشکر یانش قرار گرفت. از آنروز تا امسال بیست وهشت سال ( بخوان سی ودو سال درسال۲۰۱۱ میلادی ) میگذرد. همه ما وشما آنروز و روزهای بعدی از آنرا بخاطر داریم. همه ما وشما کودتای های بیست وششم سرطان ۱۳۵۲ و کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ راشاید بخاطر داشته باشیم.

بیاد داریم که حزبی را  در اول جنوری ۱۹۶۵ بنام « حزب دموکراتیک خلق » بنیان نهادند و رهبران آن حزب در آغاز خود را حزب اصلاح طلب و ریفورمیست خوانده و طرفدار مبارزه مسالمت آمیز و پارلمانی بودند اما در بیست وششم سرطان ۱۳۵۲ با کودتای داود خان یکجا شده وبرای داود خان بیانیه ” خطاب به مردم ” را تهیه کردند و در کرسی های وزیر و حاکم  و مامورین بلند رتبه و پائین رتبه لم دادند.

از بیست وششم سرطان ببعد حزب ریفورمیست به حزب توطئه گر وکودتا چی تبدیل گردیدودر پیش از کودتای هفت ثور دو فرکسیون آن که بنام ” خلق” و “پرچم ” باردیگر به هم ائتلاف نموده و در هفت ثور ۱۳۵۷ با کودتای نورمحمد تره کی  و حفیظ الله امین  به اریکه قدرت سیاسی لم دادند و بازهم کودتا را انقلاب گفتند.

رهبران آن حزب نام نهاد به نام ها و اصطلاحات حزب، انقلاب، سوسیالیزم؛ گارگر، دهقان، خلق، مردم، ترقی، دیموکراسی و… چنان بازی کردند که هم واژه ها ومولفه ها وهم مردم ما بیش از حد تصور آسیب دیدند.

فرامین شماره ششم، هفتم، هشتم هم نتوانست رهبران مستبد و ظالم و فاشیست را به اریکه اقتدار نگهدارد تا آنکه ارباب شان از کریملن مستقیما مداخله نمود.

از این ببعد شمارا به خواندن مطالب از رهبران نظامی وسیاسی شوروی آنزمان جلب مینمایم.

درکتاب بنام ” ارتش سرخ در افغانستان” که به قلم ب. گروموف قوماندان عمومی قوای اشغالگر روس به رشته تحریر آمده است، میخوانیم که :

” محکومین به پیروزی “

”  نورمحمد تره کی … و هواداران وی میتوانستند مطمئن باشند که پیوسته اتحاد شوروی به آنان کمک خواهد کرد … رژیم تازه کابل ” محکوم به پیروزی” بود و حق نداشت با حکومت نظر به دلایل زیر وداع بگوید:

انقلاب در هیچ کشوری  تا زمانی که اتحاد شوروی وجود داشت، نمیتوانست ناکام گردد . این امر بنوبه نخست شامل حال کشورهای هم مرز با اتحاد شوروی میگردید…” ۱

” وقایع آوریل ۱۹۷۸ را می توان به مثابه پیروزی یک گروه بر گروه دیگر ارزیابی کرد. هواداران نورمحمد تره کی که در جناح “خلق” گرد آمده بودند، پس از رسیدن بقدرت، ناگذیر بودند در دو جبهه به مبارزه  بپردازند .از یکسو آنان نمیتوانستند اجازه بدهند تا پشت سر از سوی همرزمان خویش در حزب دموکراتیک خلق مورد شبیخون قرار گیرند . از سوی دیگر سرنگونی دولت انقلابی زیر فشار مخالفان برای ایشان تحمل نا پذیر بود. در بهار سال ۱۹۷۹ کاملا روشن گردید که در افغانستان به مفهوم واقعی کلمه جنگ داخلی در گرفته است.” ۲

” زمان بحران “

حسب دستورهای شفاهی وزیر دفاع، مارشال اتحاد شوروی د.ف. اوستینف در ماه دسامبر بیش از ۳۰ رهنمود مختلف داده شد که مطابق آن در ” قلمرو فرماندهی نظامی ترکستان ” و ” فرماندهی نظامی آسیای میانه ” نزدیک به یکصد یگان رزمی تشکیل شد. مرکز فرماندهی  ارتش ” سپاه” چهلم مشتمل برسه لشکر موتوریزه، یک تیپ تهاجمی کماندو، یک هنگ ویژهء موتوریزه، تیپ های توپخانه، موشک انداز . پدافند هوائی و همچنان چندین یگان مختلف رزمی وخدمات پشت جبهه تاسیس گردید. برای بسیج و تکمیل لشکر های مستقر شده، بیش از۵۰۰۰۰ افسر، درجه دار و سرباز از نیروهای ذخیره ارتش احضار گردیدند. جهت تامین نیازهای سپاه نزدیک به ۸۰۰۰ کامیون  در اختیار موسسات تولیدی گذاشته شد. برای هردو فرماندهی نظامی این آرایش نظامی بزرگترین آرایش در نیم قرن اخیر بود. در پادگانها و کمیساریای نظامی  براین باور بودند  که بازرسی عادی در جریان است تنها در ۲۴ دسامبر در گردهمائی  هیات رهبری  وزارت دفاع اعلام گردید که رهبران شوروی تصمیم گرفته اند به افغانستان نیرو بفرستند تا فرا رسیدن این موعد، نیروهای عمده سپاه  وظیفه داشتند بر پایه رهنمود وزارت دفاع اتحاد شوروی به سوی افغانستان مارش کرده و در قلمرو آن کشور مستقر گردند. زمان دقیق عبور از مرز تعیین گردیده بود.

ساعت یک بعد از ظهر ۲۵ دسامبر سال ۱۹۷۹ “

” بامداد ۲۵ دسامبر ۱۹۷۹، فرمانده سپاه چهلم، سر لشکر تورخاینف، دوبار  با سر لشکر بابه جان  رئیس اداره عملیاتی ستاد کل نیروهای مسلح افغانستان و عبد الله امین، برادر بزرگ حفیظ الله امین در شهر کهندژ – کندز در شمال افغانستان دیدار کرد. در همین زمان در نزدیکی ” پل دوستی” که سپاهیان شوروی از روی آن آمد وشد میکردند، یگان های پشتیبانی سپاه، یک پل شناور ۶۰ تنی برای گذار از روی رود آمو برپا کردند.

طرح اصلی استقرار نیروهای سپاه در آن خلاصه میگردید که در دو راستا از مرز دولتی گذشته و به قلمرو افغانستان در آیند و در پایان هجوم به ترمز – کابل – غزنین و تورغندی – هرات – قندهار- مهمترین مراکز اداری کشور را حلقه بزنند. چنین برنامه ریزی شده بود که پادگانهای سپاه را روی این حلقه مستقر ساخته …”

۲۵ دسامبر گردان ویژه اکتشافی، لشکر ۱۰۸ زرهدار از مرز دولتی افغانستان  و شوروی عبور کرد . همزبان با آن هواپیمای ترابری نیروی هوائی با سیربازان جنگ افزار های مربوط به لشکر ۱۰۳ کماندوی  هوائی از فرار مرز گذشتند. کماندوهای این لشکر با چتر به فرودگاه کابل فرود آمدند .در آستانه پیاده سازی نیرو به افغانستان معاون اول وزیر دفاع، مارشال اتحاد شوروی س. الف. سوکولوف و فرمانده نیروهای فرماندهی نظامی ترکستان سپهبد یو. پ. ماکسیمف به محل فرماندهی سپاه چهلم حضور یافتند . به طوری که تورخاینف  به یاد می آورد…. هجوم بسوی کابل شبهنگام ادامه یافت…

بامداد ۲۶ دسامبر ژنرال تورخاینف همراه با مارشال سوکولوف برفراز کاروانهای اعزامی به افغانستان پرواز کردند. در همین هنگام کاروانهای لشکر ۱۰۸ موتوریزه که به سوی کابل هجوم نموده بودند، به حومه این شهر نزدیک شدند….

با فرارسیدن بامداد ۲۸ دسامبر لشکر ۱۰۸ موتوریزه کاملا در شمال خاوری کابل مستقر گردید و با نیروی لشکر ۱۰۳ کماندوی هوابرد ارتباط برقرار ساخت .” ۳

ببینیم که رهنمود رهبران شوروی در سطح دیپلوماتیک بین المللی چگونه بود؟

” خیلی سری

بخش خاص

نیویورک به نماینده دایمی شوروی در سازمان ملل

در صورت تلاش کشور، مبنی بر مطرح ساختن درگیری ما در رابطه با افغانستان، در شورای امنیت سازمان ملل  سرسختانه بکوشید تا از شمول این موضوع در دستور کار جلسه جلو گیری کنید. خاطر نشان بسازید که این مساله مربوط به مناسبات دو جانبه افغانستان و شوروی است، که دو کشور به حل وفصل آن میپردازند. ضمنا یاد آور شوید که مطابق به ماده ۵۱ آیین نامه سازمان ملل متحد جمهوری دموکراتیک افغانستان از حقوق پذیرفته شده بین المللی که از اتحاد شوروی در زمینه همکاری برای دفع تجاوز یاری درخواست نماید و اتحاد شوروی از اینکه چنین همکاری و یاری را به افغانستان ارائه دهد برخوردارند.” ۴

ببینیم که روابط ایالات متحده امریکا و شوروی در مورد لشکر کشی به افغانستان چگونه بود؟

در همین کتاب نامه ایرا که برای جیمی کارتر روان شده، میبینیم و بخشهای آنرا  میخوانیم که :

” خیلی سری

آقای رییس جمهور محترم در پاسخ پیام تاریخی ۲۹ دسامبر سال جاری شما لازم میدانم مطالب زیر را به اطلاع برسانم:

به هیچ وجه نمیتوان با ارزیابی شما از آنچه تا کنون در جمهوری دموکراتیک افغانستان  میگذرد موافقت نمود. از طریق سفیر شما در ماسکو ما صادقانه برای امریکا و برای شخص شما حقایق رویداد های افغانستان  و همچنان عللی که مارا وادار به دادن پاسخ مثبت به درخواست حکومت افغانستان مبنی بر اعزام واحد های محدود نظامی شوروی به آن کشور گردید، توضیحات مستندی ارائه کردیم.

…شما در پیام تان یادآوری میکنید که ما با حکومت ایالات متحده امریکا پیرامون مسایل افغانستان در آستانه اعزام نیروهای نظامی  به این کشور مشورت نکرده ایم . اجازه بفرمایید از شما بپرسم آیا شما با پیش از آنکه به استقرارهمه جانبه نیروهای دریایی تان به آبهای هم مرز با ایران در خلیج فارس دست زدید و در بسیاری دیگر از مواردی که می بایست حد اقل مارا در جریان میگذاشتید، با ما مصلحت کرده بودید ؟

در روشنی آنچه که گفته شد زمختی برخی از جملات پیام شما هویدا میباشد . آنها بخاطر چه است.؟

ل.ای.بریژنف ۲۹ دسامبر ۱۹۷۹ ..” ۵

خواننده عزیز و ارجمند !

آنچه من بخاطر دارم هجوم شوروی در افغانستان بی پاسخ نماند و مردم افغانستان به اشکال مختلف و خود بخودی و در جاهائی به شکل سازماندهی شده برضد آن نبرد را  ادامه داد. تنظیم ها و احزاب یکی پی دیگرتشکیل شده و رشد داده شدند.

بیاد دارم که در هفته اول جنوری در شهر بن المان غرب بزرگترین مظاهره افغانها بر ضد تجاوزگران شوروی سامان داده شد و تجاوز شوروی محکوم گردید.

همچنان بخاطر دارم که از جانب دولت ببرک کارمل یک دیپلومات سابقه دار وزارت خارجه افغانستان آقای  عبدالرحیم غفور زی  به قصد سفر به سازمان ملل متحد  به نیویارک فرستاده شده بود تا گویا از تجاوز شوروی و حاکمیت ببرک کارمل دفاع نماید اما وقتی غفور زی در فرانکفورت رسید، با دوستانی در هتل دیپلومات جلسه ای دایر گردید.احمدشاه  داماد آقای حیدر عدالت و محمد علی کاشفی که با منیره جان خواهر زاده حیدر عدالت ازدواج نموده اند، همچنان در آن جلسه حضور داشتند که هنوز هردویشان خوشبختانه زنده اند.

غفور زی تعهد سپرد که در ملل متحد از موضع وموقف مردم افغانستان و افغانستان ای  که به وی تجاوز شده است، صحبت خواهد کرد.

غفورزی آنچنان کرد که قول داده بود. متن سخنرانی غفور زی در مجلات و نشرات آنروزی ایالات متحده امریکا وبسا کشور ها به چاپ رسید و دیری نگذشت که ترجمه دری آنرا غفور زی به نویسنده این جملات فرستاد و من برای نشر به جریده آزادی / ارگان ملی دموکراتیک مردم افغانستان  سپردم و همان وقت در شماره ای که بخاطر سوم حوت ۱۳۵۸ به چاپ رسیده بود، منتشر شد.

در واقعیت امر شوروی آنزمان کور خوانده بود و تصور مینمود که میتواند اراده  ملی دموکراتیک  غفورزی را برای منافع خود سمت وسو بدهدولی غفورزی در سطح بین الملی  نخستین تیر را به قلب کریملن فرستاد.

یاد غفور زی گرامی باد !

ببینیم که فرمانده قوای شوروی چه را باخود به ارمغان برد ؟

خروج قوای شوروی از افغانستان :

در مورد اینکه از آغاز تجاوز شوروی تا آخرین روز اخراج آنها و فروپاشی شوروی  بر« حزب دموکراتیک خلق و بعدا وطن» ! چه گذشت و بالای مردم چند هزار تن گلوله وسرب مذاب ریخته شدو چند هزار هزار انسان کشته شدند و چند هزار هزار خانواده آواره شدند و چه خسارات مادی ومعنوی بر افغانستان ومردمش تحمیل گردید؟

در این موارد و موارد دیگر باید زیاد نوشت . یقینا فرزندان مرزوبوم افغانستان  برخود زحمت را هموار مینمایند و در این موارد نوشته اند وبازهم خواهند نوشت.

اما بخوانیم که فرمانده قوای تجاوز گر شوروی چه نوشته است :

” شکست یا پیروزی

طی پنجاه سال اخیر جهانیان تماشاگر بیش از ۹۰در گیری و جنگ منطقه ای بوده اند . پاره از این جنگ ها سالها به درازا کشیدند . قربانیان بیشماری به همراه داشتند. برخی دیگر بی آنکه در بگیرند، در آستانه وقوع به خاموشی گراییدند.

.. برای نفرات  محدود سپاهیان شوروی جنگ افغانستان به تاریخ پانزدهم فروری ۱۹۸۹ به پایان رسید.

اندوهبارترین ارمغان جنگ افغانستان کشته شدن سربازان وافسران ما است.

از ۲۵ دسامبر ۱۹۷۹ تا ۱۵ فروری ۱۹۸۹ ما به تعداد ۱۳۸۳۳ نفر از جمله ۱۹۷۹ افسر و ژنرال کشته دادیم . در روند عملیات رزمی در قلمرو افغانستان افزون برآن ۵۷۲ تن از ماموران کاگی بی، ۲۸ مامور انتظامی و ۱۹۰ مشاور نظامی از جمله ۱۴۵ افسر کشته شدند.۱۷۲ افسر به علت دیدن زخمهای سنگین خدمت نظامی را ترک گفتند و ۶۶۶۹ نظامی معیوب گردیدند که از جمله ۱۴۷۹ نفر آنان معلولان درجه اول اند.  به علت اوضاع ناهنجار اقلیمی که زمینه را برای ساری شدن بیماریها ی مکروبی در میان پرسونل سپاه فراهم میساختند  بیش از ۱۱۵۳۰۸ نظامی مبتلا به بیماری زردی و ۳۱۰۸۰ نظامی دیگر مبتلا به بیماری برانشیت عمیق گردیدند.

نه سال تمام جنگ هزاران سرباز و افسر کشته و زخمی، مادران به سوگ نشسته، هزینه های سرسام آوری برای حفظ حکومت و شگوفائی اقتصادی افغانستان ؟!! آخر چه ؟

همه اینها برای هیچ برباد داده شد؟

نه هرگزنه .

هرچه باشد ، هرچه تلخ وناگوار باشد، ما امروز باید اعتراف کنیم :

افغانستان برای بسیاری و در گام نخست برای ما روشنتترین الگوئی گردید که نشان میدهد، حل وفصل مسایل سیاسی با توسل به زور بی نتیجه است”

فروپاشی فراگیر اردوگاه سوسیالیستی در آغاز و در پی آن اتحاد شوروی در دسامبر ۱۹۹۱ تنها پیامد بحران ژرفی بودکه رهبران شوروی و کلا نظام در آن فرورفته بودند. “

————————————

رویکردها :

۱ – ارتش سرخ در افغانستان – صفحه ۳ و ۴ – نوشته  ب  گروموف  مترجم  عزیز آریانفر

۲ – همان کتاب صفحه ۵

۳ – صفحه های ۶۵ و ۶۶ همان کتاب

۴ – صفحه ۶۹ همان کتاب

۵- همان کتاب- صفحه های ۷۳ و ۷۴

۶ – از صفحه های ۲۲۵ تا ۲۲۷ هما ن کتاب

 

 

یک پاسخ به “باز هم ششم جدی فرا رسید”

  1. اخمد گفت:

    جناب محترم سمندر صاحب !
    خداوند شما را صحت و جان جوری نصیب گرداند تا باز هم بنویسید و بنویسید مردم عزیز و ستم کشیده مارا با جنایات و معامله گریهای باند مذور خون آشام و وطن فروش خلق و پرچم هز چه بیشتر و بیشتر آشنا بسازید. روزی در سایت انترنتی بی بی سی یک مصاحبه از مصطفی دانش را که با شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) داشت خواندم. در اخیر مصاحبه شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) به مصطفی دانش چنین گفته بود. بزرگترین درسی که در زندگی گرفتم این بود که هیچ کشوری به اتکای نیروی خارجی به صلح و آزادی و استقلال و پیشرفت دست نمیابد باید به عراده مردم حترام گذاشت و از استقلال وطن دفاع کرد هر ملت باید روی پای خود بیستد.
    آیا تمام این بد بختی ها ی جبران ناپذیر را که ما و وطن ما تا به کشیدیم و کشیده راهییم و خدا داند تا په چه زمانی خواهیم کشید که بهترین سیاست مداران علما دانشمندان شاعران نویسندگان انجنیران و داکتران خود را از دست دادیم. وطن به یک ویرانه تبدیل شد برای مردم ستم کشیده ما هیج چیزی نماند نیروی فهم و دانش ما تکه تکه شد ستون فقرات وطن نوته توته و پارچه پارچه شد. آیا کشیدن تمام این بدبختی های جبران ناپذیر صرف به همین خاطر بود که آن شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) درسی بیاموزد ؟؟؟ روزی همین شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) ملاک افغان بودن اصیل را در برابر باند معامله گر خود چنین تشریح کرد. رفقا باید به سراحت برایتان خاطر نشان شوم کی کیست چگونه باید شناخت افغان آتشین افغان وطن پرست کیست؟ کسی که به دوستی افغان شوروی عقیده راسخ داشته باشد.
    مطلب دوم اینکه آن شاه شجاع روسی( ببرک کارمل) نه آزادی نه استقلال نه پیشرفت و نه هم آبادی وطن را میخواست و نه به مردم و عراده مردم احترامی داشت. چیزیکه نزد آن شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) مهم بود آن بود که خوش داشت از رسانه های خبری ببیند و بشنود که رفیق ببرک کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی ح د خ ا و و و به خاطر شنیدن چنین الفاظ آن شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) از هز کسی و هر چیزی میگذشت چنان که به خاطر رسیدن به قدرت نزدیک ترین دوست اش را که میر اکبر خیبر بود ترور کرد.
    در اخیر فقد همین قدر اضافه میکنم که انسان هر قدر پست و پلید باشد باز هم یک کمی وجدان دارد. و من یقین کامل دارم که شاه شجاع روسی را (ببرک کارمل) همان یک ذره وجدانش هر لحظه کشته است تا وقت که مرده و مرگ که در نصیب ببرک کارمل شد خداوند انسان را خو دور در نصیب حیوان نگرداند. شاه شجاع روسی (ببرک کارمل) در زندگی خود هم بدتر از مرده گان بود.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما