۲۴ ساعت

19 نوامبر
بدون دیدگاه

شیر ساختگی

انجینرمحمد هاشم رائق

از امریکا

شیر ساختگی

طنز

تاریخ نشر  شنبه ۲۸عقرب ۱۳۹۰ – ۱۹ نوامبر ۲۰۱۱

گویند مردی از غربت و ناداری سخت در رنج و عذاب بود و مسئو ل نفقهً فامیل بزرگی به دوش داشت، هر طرف عقب دریافت کار سرگران بودموفق نمی شد . روزها تابه شام به هر دفتر و دری می دوید شام ها دست خالی به خانه نزد فامیل بر می گشت هزاران کتره و کنایه از خانم و صد ها ناله و گریه از اطفال گرسنه . زندگی در نظرش تنگ شده بود نه کسی داشت که به او کمک کند و کسی که اورا به یافتن کار واسطه شود و نه به دسته و گروپ و قومی ویا حزب و جریان سیاسی منسوب بود وکسی زیاده برایش قرض هم نمی داد حتی دکاندار دم کوچه.

بالاخره یکروز از روزها ستارهً بختش اززیر ابر های تیره چشمک زدو بخت خوابیده اش بیدار شد و کسی برایش احوال داد که در فلانه جای کاری پیداست . مرد به عجله تمام خود را به آدرس موعد رساند و تقاضای کارکرد . دید که خلاف جاهای دیگر حرفش شنیده می شودخوش وقت شد.

مردی آمد با لبان متبسم و پیشانی باز وگفت : شما عقب کارهستید؟    بلی منم . مردگفت : بسیارخوب. به سرو پایم را نظر انداخت و گفت شما به این کار مناسب هستید. و اضافه کرد : برادر اینجا کمپنی فلم پوری است و ما خیلی فلم های مشهور را تهیه میداریم که درتمام دنیا بیننده داریم که تا حال چندین فلم ما جائیزه اول دنیا را از آن خود ساخته است خلاصه فعلا داستان یک فلم ” تارزن” را روی دست داریم که بچه و دختر آن از ستاره های مشهور هالیوداشتراک کرده اند و اکثر کارکنان آن خارجی ها هستند و تقربیاَ از سی و چند مملکت اشتراک ورزید اند. ناگفته نماند چون فلم تارزن است و اصلاَ قصه چنگل را تمثیل می دارد یک تعداد زیاد حیوانات هم درین رول دارند که تمام حیوانات انتخاب شده اند و در حال تمرین هستند. راستی فراموشم شد باید در اول می گفتم که من کارگردان این فلم هستم . قسمیکه پیشتر گفتم تمام حیوانات انتخاب شده یک رول شادی “میمون” خالی است . منکه چهره و اندام خودتت می بینم برای خودت این رول بسیار موافق است. مرد گفت صاحب: من شادی بازی یاد ندارم و هیچ وقت در فلم کار نکردیم نشود که من نتوانم ؟ کارگردان گفت : تشویش نکن همه چیز تهیه شده جلد و نقاب شادی از خارج آورده شده وحرکات شادی ورولت برایت درس داده میشودو بالایت تمرین می کنیم تاکه خوب یاد بگیری. و معاش مناسب هم برایت داده می شودکه گذاره ات شود. مرد قبول می کند و اظهار آمادگی می کند.

فردای آن روز جلد شادی را به تن میکند و نقاب شادی را به رخ می کشد و زیر نظر یکنفر خارجی شروع به تمرین می کندگرچه زبان مربح خود را نمی داند اما به اشاره از شاخ درخت به شاخ دیگر خیز می زند و روز ها را در بین جنگل می گذراند.چندروز بعد اندک اندک شادی بازی را بلد می شود و به آسانی از شاخی به شاخی می پرد.   تا دریکی از روز ها در اثنای تمرین شاخه ای از زیر پایش می شکند و سخت به زمین خورده ونقش زمین می گردد. کوشش می کند از جا بلند شود دردی شدیدی در کمر خود حس می کند و درآن نزدیکی ها کسی نیست تا به کمکش برسد به آوار بلند چند بار کمک -کمک صدا می کند کس نمی شنود. درین اثنا شیری قوی هیگل  غرزده بطرفش می دود و می خواهد بالایش حمله کند . مرد بیچاره جیغ می زند ومی گوید به لحاظ خدا شیر جان مرا نکشی من چوچه دارهستم نقاب از روی دورمیکند ومی گویدکه من شادی نستم من آدم هستم . درین اثنا شیر بالای سر او رسیده می باشد و در حالیکه اونیز نقاب از رخ برداشته با لب خند می گویداو بیچاره و سا ده من هم شیر نستم شیر ساختگی هستم من هم مانند خودت آدم هستم . فکر نکنی این همه حیوانات  براستی حیوان هستند بلکه از روی مجبوریت رول حیوان را بازی میکنند. و هستند حیواناتی که رول انسان را بازی می کند. امروز همه دنیا اکتور هستند وهریکی روی ضرورت خود رولی را اکت می کند.   اولش خودم از خاندان سر شناس و محترم هستیم اما روی مجبوریت این وظیفه را قبول کردیم ورنه در نقش یک حیوان وحشی و درنده در آمدن توهین است به مقام انسانیت .

خداوند (ج) انسان را به مقام اشرف مخلوقات انتخاب و افتخار بخشیده شرم است که انسان این مقام را نا دیده پنداشته خود ویا یک انسان دیگر را بنام حیوان درنده جنگلی مسما بکند. جای شک نیست که بعضاَ می شود پدری پسری خود را ضمن نصیحت بگوید “بچه ام هیج نترس شیر واری باش” و یا در مجلس خصوصی وفامیلی درصفت شخصی می گفتند” شیر واری دلاورهست” فکر میشود دوراز فرهنگ ژورنالستی ومطبوعاتی خواهد بود گر در مجالش عمومی و رسمی…….

مرد تا سخن نگفته باشد                     عیب و هنرش نهفته باشد

 

 

 

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما