۲۴ ساعت

16 اکتبر
بدون دیدگاه

قناری

نذیر ظفر

نذیر ظفر

قناری

نو شته نذیر ظفر

مرغ دام افتاده ام دارم دلی

آرزوی باغ و دیدارگلی

کرده ام منقار را در زیر بال

قدر آهنگم کجا داند شغال

از ستم باشم محاصر در قفس

ذکر گلشن میکنم در هر نفس

کودکان! پیش قفس بازی کنید

پیش آیید ؛ دست اندازی کنید

درب این زندان ببازی بشکنید

تا شود یک چاره سازی بشکنید

شاید از رنج قفس گردم رها

کی فراموشم شود مهر شما

زهر از چشمان صیادم بس است

زنده بی آهنگ و فر یادم بس است

در برم دل چون دل صیاد نیست

سنگ است آندل که در او یاد نیست

خوش از آن موقع روم بر سوی باغ

باغ را آبی دهم با اشک داغ

پر بریزم از طرب در هر کنار

قصه گویم با سپیدار و چنار

قصه از صیاد ء  شیاد آورم

از شکنج زنده گی یاد آورم

از اسارت زخم پاه افشا کنم

شهپربشکسته را با لا کنم

شهپرم تقدیر  آزادی کند

روح  ام از این آرزو شادی کند

بال من تب دارد از رنج قفس

نا له ام پیچیده در بین نفس

کودکان من کودک یک مادرم

مرغ ام اما , جانی باشد در برم

نذیر ظفر

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما